فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Centered

American: ˈsentərd British: ˈsentərd

سوم‌شخص مفرد:

centers

وجه وصفی حال:

centering

صفت تفضیلی:

more centered

صفت عالی:

most centered

توضیحات:

در انگلیسی بریتانیایی به‌صورتِ centred نوشته می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective suffix

(در ترکیب با واژه‌های دیگر) -محور

people-centered management policies

سیاست‌های مدیریتی مردم‌محور

student-centered

دانش‌آموز محور

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a child-centered approach to teaching

رویکرد کودک‌محور در آموزش

adjective

متمرکز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

My family helps to keep me centered.

خانواده‌ام به من کمک می‌کنند که متمرکز باشم.

I made her to be centered.

من او را مجبور کردم متمرکز باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد centered

  1. verb direct one's attention on something
    Synonyms:
    focussed concentrated attracted channelled centralized intensified gathered collected riveted converged pointed focalized clustered pivoted meant met joined combined united unified
    Antonyms:
    spread dispersed dissipated edged bordered margined rimmed

لغات هم‌خانواده centered

ارجاع به لغت centered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «centered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/centered

لغات نزدیک centered

پیشنهاد بهبود معانی