با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Centered

American: ˈsentərd British: ˈsentərd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    centers
  • وجه وصفی حال:

    centering
  • صفت تفضیلی:

    more centered
  • صفت عالی:

    most centered

توضیحات

در انگلیسی بریتانیایی به‌صورتِ centred نوشته می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective suffix
(در ترکیب با واژه‌های دیگر) -محور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- people-centered management policies
- سیاست‌های مدیریتی مردم‌محور
- student-centered
- دانش‌آموز محور
- a child-centered approach to teaching
- رویکرد کودک‌محور در آموزش
adjective
متمرکز
- My family helps to keep me centered.
- خانواده‌ام به من کمک می‌کنند که متمرکز باشم.
- I made her to be centered.
- من او را مجبور کردم متمرکز باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد centered

  1. verb Direct one's attention on something
    Synonyms: focussed, focalized, concentrated, converged, pointed, attracted, riveted, collected, clustered, pivoted, gathered, meant, met, joined, combined, united, unified, intensified, centralized, channelled
    Antonyms: edged, spread, dispersed, dissipated, bordered, margined, rimmed

لغات هم‌خانواده centered

ارجاع به لغت centered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «centered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/centered

لغات نزدیک centered

پیشنهاد بهبود معانی