فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unified

ˈjuːnɪfaɪd ˈjuːnɪfaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    unifies
  • وجه وصفی حال:

    unifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    هم‌پیمان، متحد، متفق، یکپارچه
    • - a unified system of taxation
    • - نظام یکپارچه‌ی مالیاتی
    • - England and Scotland do not have a unified legal system.
    • - انگلستان و اسکاتلند، نظام حقوقی یکپارچه ندارند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unified

  1. adjective united
    Synonyms: affiliated, allied, banded, collective, combined, consolidated, cooperative, incorporated, joined up, leagued, linked, one, pooled, tied in, together, undivided

ارجاع به لغت unified

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unified» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unified

لغات نزدیک unified

پیشنهاد بهبود معانی