آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ آبان ۱۴۰۳

    One

    wʌn wʌn wʌn

    شکل جمع:

    ones

    معنی one | جمله با one

    adjective A1

    یک، تک، واحد

    one book

    یک کتاب

    from one place to another

    از یک جا به جای دیگر

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Only one person came.

    فقط یک نفر آمد.

    adjective

    یکی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Come again one day soon.

    یکی از این روزها دوباره بیا.

    adjective

    باهم، هم‌بسته، متحد

    We are all of one voice.

    همه یک زبان هستیم.

    adjective

    عین همان

    adjective

    یکی از همان

    One early morning I saw him running.

    یک صبح زود او را درحال دویدن دیدم.

    adjective

    یگانه، منحصر، تنها، یکتا

    She is the one person I trust.

    او تنها کسی است که به او اعتماد دارم.

    the one solution to this problem

    یگانه راه حل این مسئله

    adjective

    به جای "a" برای تأکید بیشتر

    She is one beautiful baby.

    او واقعاً کودک زیبایی است.

    This is one hell of a lie!

    این درست یک دروغ محض است!

    noun

    شخص، آدم، انسان

    One must always be ready.

    آدم باید همیشه آماده باشد.

    What else can one do?

    انسان چه کار دیگری می‌تواند بکند؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    One should love one's neighbors.

    انسان باید نسبت به همسایگان خود مهر بورزد.

    noun

    یک واحد

    one third

    یک سوم

    noun

    (در اشاره به چیزی یا کسی که قبلاً ذکر شده است) - ی، یک (شخص یا چیزی)

    one day in the near future

    روزی در آینده‌ی نزدیک

    one day in Khordad

    روزی در خرداد

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They rent a house, but I own one.

    آن‌ها خانه اجاره می‌کنند؛ ولی من از خودم خانه دارم.

    Do you have books? I would like to borrow one.

    کتاب داری؟ دلم می‌خواهد یکی (از تو) قرض کنم.

    Which apple do you want? the one that is on the table.

    کدام سیب را می‌خواهی؟ آن که روی میز است.

    noun

    (عامیانه - امریکا) اسکناس یک دلاری

    pronoun

    کسی، شخصی، یکی

    Among the dead was one Karim Abbassy.

    در میان مردگان شخصی به نام کریم عباسی وجود داشت.

    One of them went west, the other went east.

    یکی از آن‌ها به غرب رفت و دیگری به شرق.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    One of us is going to die.

    یکی از ما خواهد مرد.

    noun

    عدد یک، یک عدد، شماره یک

    one o'clock

    ساعت یک

    He can't tell one tree from another.

    او نمی‌تواند یک درخت را از دیگری تشخیص بدهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I for one think he is lying.

    من یکی فکر می‌کنم که او دروغ می‌گوید.

    For one thing, it is still raining.

    از طرفی هنوز هم دارد باران می‌آید.

    She is accountant and secretary all in one.

    او هم حسابدار است هم منشی.

    He was welcome by one and all.

    همه به او خوش آمد گفتند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد one

    1. adjective individual
      Synonyms:
      single sole only one and only separate specific particular definite special different alone unique singular odd peculiar solitary uncommon

    Collocations

    with one accord

    متفقاً، به اتفاق، با هم، جملگی، یک‌دل و یک‌زبان

    one after another

    پی در پی، یکی پس از دیگری

    one and all

    همه، همگان، همگی، جملگی، تکتک

    the one

    خداوند، خدای یکتا

    Idioms

    with one accord

    با یکدلی

    all one

    علی‌السویه، بی‌تفاوت، فرقی ندارد، بدون اهمیت

    at one

    همدل، متوافق، متفق، یک‌دل و یک زبان، متحد

    be one up on someone

    یکی جلو بودن از کسی، یکی طلبکار بودن

    for one

    به عنوان یک نفر، از یک نظر، از طرفی

    Idioms بیشتر

    in one (or all in one)

    روی‌هم، جمعاً، هم- هم

    one after another

    یکی پس از دیگری، پشت سر هم

    one and all

    همه، همه‌کس

    one by one

    یکی پس از دیگری، یکی‌یکی، منفرداً، سوا‌سوا

    one can't be in two places at once

    (آدم نمی‌تواند در آن واحد در دو جا باشد) با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را بلند کرد

    take it one day at a time

    روزبه‌روز پیش رفتن، فعلاً به امروز فکر کردن، قدم‌به‌قدم جلو رفتن، آینده‌نگری نکردن (و در لحظه زندگی کردن)

    one for all and all for one

    (همه برای یک نفر و یکنفر برای همه) سر که نه در راه عزیزان بود بار گرانیست کشیدن به دوش

    one good turn deserves another

    کار نیک را باید با کار نیک جبران کرد.

    با کسانی که به تو نیکی کرده‌اند نیکی کن

    one is innocent until proven guilty

    تا گناه کسی اثبات نشده است، بی‌گناه است

    one of those things

    یکی از آن چیزها (ی احتراز‌ناپذیر یا تغییر‌ناپذیر و غیره)

    one rotten apple spoils the barrel

    (یک سیب گندیده جعبه‌ی سیب را فاسد می‌کند) یک بز گر گله را گر می‌کند

    one swallow does not make a summer

    با یک گل بهار نمی‌شود

    kill two birds with one stone

    با یک تیر دو نشان زدن، به یک گز دو فاخته زدن

    back to square one

    سر خانه‌ی اول برگشتن، از اول شروع کردن، به نقطه‌ی شروع برگشتن

    سوال‌های رایج one

    شکل جمع one چی میشه؟

    شکل جمع one در زبان انگلیسی ones است.

    ارجاع به لغت one

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «one» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/one

    لغات نزدیک one

    • - oncoming
    • - ond shot
    • - one
    • - one address
    • - one after another
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.