Special

ˈspeʃl ˈspeʃl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more special
  • صفت عالی:

    most special

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
ویژه، مخصوص، خاص، استثنایی، منحصر، به‌ خصوص، تک، منفرد، فردی، شخصی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- my special chair
- صندلی مخصوص من
- This club is special to men.
- این باشگاه خاص مردان است.
- a special hunting suit
- لباس مخصوص شکار
- a special occasion
- یک موقعیت استثنایی
- take special care of it
- از آن به‌طور ویژه‌ای مراقبت کن
noun countable
چیز خاص، چاپ ویژه، کالای ویژه
- newsboys selling afternoon specials.
- روزنامه‌فروشانی که ویژه‌نامه‌ی بعدازظهر را می‌فروختند.
- a store featuring specials on meats.
- فروشگاهی که گوشت حراجی عرضه می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد special

  1. adjective distinguished, distinctive; important in own way
    Synonyms: appropriate, best, certain, characteristic, chief, choice, defined, definite, designated, determinate, different, earmarked, especial, exceptional, exclusive, express, extraordinary, festive, first, gala, individual, limited, main, major, marked, memorable, momentous, out of the ordinary, particular, peculiar, personal, primary, proper, rare, red-letter, reserved, restricted, select, set, significant, smashing, sole, specialized, specific, uncommon, unique, unreal, unusual
    Antonyms: common, commonplace, indistinctive, normal, ordinary, undistinguished, unimportant, usual

Collocations

لغات هم‌خانواده special

ارجاع به لغت special

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «special» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/special

لغات نزدیک special

پیشنهاد بهبود معانی