بههم پیوسته، انبوه، اشتراکی، اجتماعی، جمعی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a collective decision
تصمیم همگانی (از سوی همه)
They were collectively responsible.
آنها جملگی مسئول بودند.
a collective effort
کوشش جمعی
a collective farm
مزرعهی اشتراکی
He worked in a collective farm.
او در مزرعهی اشتراکی کار میکرد.
The word "crowd" is a collective noun.
واژهی «crowd» اسم جمع است.
collective leadership
رهبری چندگانه (رهبری مشترک)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «collective» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/collective