فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Conjoint

    kənˈdʒɔɪnt kənˈdʒɔɪnt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها

    adjective
    وصل (به‌هم)، توأم، هم‌بسته، هم‌پیوند، متحد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    adjective
    دوتایی، دوگانه، مزدوج
    adjective
    زن و شوهری، نکاحی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد conjoint

    1. adjective Consisting of two or more associated entities; ; - J.K.Fairbank
      Synonyms:
      conjoined
    1. adjective belonging to, shared by, or applicable to all alike
      Synonyms:
      common public general mutual joint communal

    ارجاع به لغت conjoint

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «conjoint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conjoint

    لغات نزدیک conjoint

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه