آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Collect

    kəˈlekt kəˈlekt kəˈlekt kəˈlekt

    گذشته‌ی ساده:

    collected

    شکل سوم:

    collected

    سوم‌شخص مفرد:

    collects

    وجه وصفی حال:

    collecting

    معنی collect | جمله با collect

    noun countable A2

    (در برخی مراسم کلیسایی) دعای کوتاه

    verb - intransitive

    (در گروه یا توده) گرد آمدن،دور هم جمع شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    A large crowd collected.

    جمعیت زیادی گرد آمد.

    verb - intransitive

    انباشته شدن

    The collecting box was full.

    صندوق (یا جعبه‌ی) اعانه پر شده بود.

    Rain water collects in the basement.

    در زیر زمین آب باران جمع می‌شود.

    verb - intransitive

    دریافت و پرداخت کردن

    verb - transitive

    جمع کردن(از روی عادت به‌ویژه کارهای کلکسیونی)،گردآوری کردن، وصل کردن (از منابع گوناگون)

    stamp collecting

    گردآوری تمبر

    He collects stamps.

    او تمبر جمع می‌کند.

    verb - transitive

    استنباط کردن

    verb - transitive

    (حواس و غیره) جمع کردن

    to collect one's thoughts

    حواس خود را جمع کردن، افکار خود را متمرکز کردن

    verb - transitive

    (وجه و سررسید)وصول کردن، مالیات جمع آوری کردن

    He collected on his insurance.

    خسارت بیمه‌ی خود را وصول کرد.

    to collect taxes

    مالیات جمع آوری کردن (وصول کردن)

    verb - transitive

    سوار کردن، دنبال کسی رفتن، مشایعت کردن، با خود بردن

    I am going to school to collect my children and take them to my brother's house.

    به مدرسه می‌روم که بچه‌هایم را برداشته و به منزل برادرم ببرم.

    verb - transitive

    متراکم کردن

    adjective

    (آمریکا) مکالمه ی تلفنی که پول آن را شخصی که به او تلفن شده است می پردازد، (تماس)پرداخت شده

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد collect

    1. verb accumulate, come together
      Synonyms:
      gather assemble group rally muster flock heap save hoard stockpile compile amass aggregate converge congregate convene cluster array rendezvous round up get hold of corral congress convoke flock together scare up
      Antonyms:
      scatter disperse distribute divide share disseminate dispense
    1. verb obtain (money)
      Synonyms:
      raise acquire secure solicit muster requisition dig up pass the hat
      Antonyms:
      give compensate meed

    Idioms

    a collect telephone call

    (آمریکا) مکالمه‌ی تلفنی که پول آن را شخصی که به او تلفن شده است، می‌پردازد

    لغات هم‌خانواده collect

    • noun
      collection, collector, collective, collectible, collectible, collectivism, collectivization
    • adjective
      collected, collective, collectible, collectible, collectivist
    • verb - intransitive
      collect
    • verb - transitive
      collectivize
    • adverb
      collectively

    سوال‌های رایج collect

    گذشته‌ی ساده collect چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده collect در زبان انگلیسی collected است.

    شکل سوم collect چی میشه؟

    شکل سوم collect در زبان انگلیسی collected است.

    وجه وصفی حال collect چی میشه؟

    وجه وصفی حال collect در زبان انگلیسی collecting است.

    سوم‌شخص مفرد collect چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد collect در زبان انگلیسی collects است.

    ارجاع به لغت collect

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «collect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/collect

    لغات نزدیک collect

    • - colleague
    • - colleagueship
    • - collect
    • - collect on delivery
    • - collected
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.