گذشتهی ساده:
collectedشکل سوم:
collectedسومشخص مفرد:
collectsوجه وصفی حال:
collecting(در برخی مراسم کلیسایی) دعای کوتاه
(در گروه یا توده) گرد آمدن،دور هم جمع شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A large crowd collected.
جمعیت زیادی گرد آمد.
انباشته شدن
The collecting box was full.
صندوق (یا جعبهی) اعانه پر شده بود.
Rain water collects in the basement.
در زیر زمین آب باران جمع میشود.
دریافت و پرداخت کردن
جمع کردن(از روی عادت بهویژه کارهای کلکسیونی)،گردآوری کردن، وصل کردن (از منابع گوناگون)
stamp collecting
گردآوری تمبر
He collects stamps.
او تمبر جمع میکند.
استنباط کردن
(حواس و غیره) جمع کردن
to collect one's thoughts
حواس خود را جمع کردن، افکار خود را متمرکز کردن
(وجه و سررسید)وصول کردن، مالیات جمع آوری کردن
He collected on his insurance.
خسارت بیمهی خود را وصول کرد.
to collect taxes
مالیات جمع آوری کردن (وصول کردن)
سوار کردن، دنبال کسی رفتن، مشایعت کردن، با خود بردن
I am going to school to collect my children and take them to my brother's house.
به مدرسه میروم که بچههایم را برداشته و به منزل برادرم ببرم.
متراکم کردن
(آمریکا) مکالمه ی تلفنی که پول آن را شخصی که به او تلفن شده است می پردازد، (تماس)پرداخت شده
(آمریکا) مکالمهی تلفنی که پول آن را شخصی که به او تلفن شده است، میپردازد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «collect» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/collect