فراخواندن، احضار کردن، جمعآوری کردن
The officer mustered the sailors on the deck.
افسر ملوانان را به عرشه فراخواند.
The troops were mustered on the hill.
قشون را روی تپه مستقر کردند.
The soldiers were mustered and there was one unaccounted for.
سربازان را حاضر و غایب کردند و یک نفر غایب بود.
to muster up one's courage
تمام قدرت خود را به کار بردن
She mustered her belongings on the corner of the room.
او متعلقات خود را در گوشهی اتاق جمع کرد.
The book reading public musters 60% of the population.
افراد کتابخوان 60 درصد جمعیت را تشکیل میدهند.
All together 30 thousand volunteers were mustered.
رویهمرفته سی هزار داوطلب گردآمدند.
(ارتش) لیست اسامی، جمعآوری، اجتماع، آرایش، صف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a muster of troops
فراخوان لشگریان
جمع شدن
به خدمت نظام فراخواندن (یا از خدمت نظام مرخص کردن)
واجد شرایط بودن، پذیرفتنی بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «muster» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/muster