امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Muster

ˈmʌstər ˈmʌstə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
فراخواندن، احضار کردن، جمع‌آوری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The officer mustered the sailors on the deck.
- افسر ملوانان را به عرشه فراخواند.
- The troops were mustered on the hill.
- قشون را روی تپه مستقر کردند.
- The soldiers were mustered and there was one unaccounted for.
- سربازان را حاضر و غایب کردند و یک نفر غایب بود.
- to muster up one's courage
- تمام قدرت خود را به کار بردن
- She mustered her belongings on the corner of the room.
- او متعلقات خود را در گوشه‌ی اتاق جمع کرد.
- The book reading public musters 60% of the population.
- افراد کتاب‌خوان 60 درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند.
- All together 30 thousand volunteers were mustered.
- روی‌هم‌رفته سی هزار داوطلب گردآمدند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
(ارتش) لیست اسامی، جمع‌‌آوری، اجتماع، آرایش، صف
- a muster of troops
- فراخوان لشگریان
verb - intransitive
جمع شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muster

  1. noun gathering
    Synonyms:
    aggregation assemblage assembly call-up collection company congeries convocation crowd draft group head count meeting mobilization nose count rally roll roll call roster roundup
    Antonyms:
    division separation
  1. verb gather, come together
    Synonyms:
    assemble call together call up collect congregate congress convene convoke enroll enter group join up marshal meet mobilize organize raise rally rendezvous round up sign on sign up summon
    Antonyms:
    divide remove separate throw away

Phrasal verbs

  • muster in (or out)

    به خدمت نظام فراخواندن (یا از خدمت نظام مرخص کردن)

Idioms

  • pass muster

    واجد شرایط بودن، پذیرفتنی بودن

ارجاع به لغت muster

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muster» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muster

لغات نزدیک muster

پیشنهاد بهبود معانی