گذشتهی ساده:
summonedشکل سوم:
summonedسومشخص مفرد:
summonsوجه وصفی حال:
summoningفراخوانی، احضار، فراخواستن، فراخواندن، احضار قانونی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to summon a meeting
برای تشکیل جلسه فراخواندن
He was summoned to court.
به دادگاه احضار شد.
to summon a physician
دنبال دکتر فرستادن
to summon up one's courage for the battle
شجاعت خود را برای نبرد بسیج کردن
to summon up all of one's strength
همهی نیروی خود را متمرکز کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «summon» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/summon