با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Summon

ˈsʌmən ˈsʌmən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    summoned
  • شکل سوم:

    summoned
  • سوم‌شخص مفرد:

    summons
  • وجه وصفی حال:

    summoning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
فراخوانی، احضار، فراخواستن، فراخواندن، احضار قانونی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- to summon a meeting
- برای تشکیل جلسه فراخواندن
- He was summoned to court.
- به دادگاه احضار شد.
- to summon a physician
- دنبال دکتر فرستادن
- to summon up one's courage for the battle
- شجاعت خود را برای نبرد بسیج کردن
- to summon up all of one's strength
- همه‌ی نیروی خود را متمرکز کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد summon

  1. verb call to a place
    Synonyms: arouse, ask, assemble, beckon, beep, bid, call, call back, call for, call forth, call in, call into action, call together, call upon, charge, cite, command, conjure, convene, convoke, direct, draft, draw on, enjoin, gather, hail, invite, invoke, mobilize, motion, muster, order, petition, rally, recall, request, ring, rouse, send for, sign, signal, subpoena, toll
    Antonyms: dismiss, send away

ارجاع به لغت summon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «summon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/summon

لغات نزدیک summon

پیشنهاد بهبود معانی