فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Beep

biːp biːp

گذشته‌ی ساده:

beeped

شکل سوم:

beeped

سوم‌شخص مفرد:

beeps

وجه وصفی حال:

beeping

شکل جمع:

beeps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive verb - transitive

صدای کوتاه و تیز (مثل صدای بیپر و یا بوق بسیار کوتاه ماشین)، شپیل، بیپ

noun verb - transitive verb - intransitive

صداهای کوتاه (و پشت سر هم) ایجاد کردن، بیپ‌بیپ کردن، شپلیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The computer started beeping.

صدای بیب‌بیب از کامپیوتر بلند شد.

I heard a beep.

صدای بیب‌بیب شنیدم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beep

  1. noun sound from electronic device
    Synonyms:
    signal sound tone warning ding bleep computer sound feep eep breedle bell sound
  1. verb call for electronically
    Synonyms:
    call page summon warn track down

ارجاع به لغت beep

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beep» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beep

لغات نزدیک beep

پیشنهاد بهبود معانی