گذشتهی ساده:
beepedشکل سوم:
beepedسومشخص مفرد:
beepsوجه وصفی حال:
beepingشکل جمع:
beepsصدای کوتاه و تیز (مثل صدای بیپر و یا بوق بسیار کوتاه ماشین)، شپیل، بیپ
صداهای کوتاه (و پشت سر هم) ایجاد کردن، بیپبیپ کردن، شپلیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The computer started beeping.
صدای بیببیب از کامپیوتر بلند شد.
I heard a beep.
صدای بیببیب شنیدم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «beep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beep