آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Ding

ˈdɪŋ ˈdɪŋ

معنی ding | جمله با ding

noun verb - transitive adverb

زدن، باشدت زدن، با چکش زدن، ضربت، تماس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The church bells were dinging and the birds were singing.

ناقوس‌های کلیسا به صدا درآمده بودند و پرندگان نغمه‌سرایی می‌کردند.

Night and day, she dinged it into my ears that I should get married.

شب و روز در گوشم می‌خواند که باید زن بگیرم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She gave me a ding across the ear!

او دنگی زد تو گوشم!

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد ding

  1. verb go `ding dong', like a bell
  1. noun an impression in a surface (as made by a blow)
    Synonyms:

ارجاع به لغت ding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ding

لغات نزدیک ding

پیشنهاد بهبود معانی