با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ding

ˈdɪŋ ˈdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    زدن، باشدت زدن، با چکش زدن، ضربت، تماس
    • - The church bells were dinging and the birds were singing.
    • - ناقوس‌های کلیسا به صدا درآمده بودند و پرندگان نغمه‌سرایی می‌کردند.
    • - Night and day, she dinged it into my ears that I should get married.
    • - شب و روز در گوشم می‌خواند که باید زن بگیرم.
    • - She gave me a ding across the ear!
    • - او دنگی زد تو گوشم!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ding

  1. verb Go `ding dong', like a bell
    Synonyms: beat, clang, dash, dong, dent, drive, knock, nick, pound, ring, stroke, thrust, thump, dingdong
  2. noun An impression in a surface (as made by a blow)
    Synonyms: dent, gouge, nick

ارجاع به لغت ding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ding

لغات نزدیک ding

پیشنهاد بهبود معانی