دینگدانگ، دنگدنگ (صدای زنگ بهطور پیدرپی)
I heard the ding-dong of the church bell as I was walking by.
وقتی در حال قدم زدن بودم، صدای دینگدانگ ناقوس کلیسا را شنیدم.
The sound of the ding-dong signaled the start of the ceremony.
صدای دنگدنگ آغاز مراسم را نشان میداد.
انگلیسی بریتانیایی جروبحث شدید، بگومگو، مشاجره، یکیبهدو، دعوا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I had a bit of a ding-dong with him about his frequent absences.
با او دربارهی غیبتهای مکررش مشاجره کردم.
The neighbors had a loud ding-dong last night.
همسایهها دیشب بگومگوی بلندی کردند.
انگلیسی آمریکایی احمق، نادان، کودن (آدم)
He always acts like a ding-dong when he's around his friends.
او همیشه وقتی در کنار دوستانش است، مانند یک احمق رفتار میکند.
The boss thinks I'm a ding-dong.
رئیسم فکر میکنه من یه کودنم.
دینگدانگ کردن (زنگ)
I heard the church bell ding-donging from afar.
از دور صدای دینگدانگ کردن زنگ کلیسا را شنیدم.
The school bell ding-donged.
زنگ کلاس دینگدانگ کرد.
انگلیسی بریتانیایی پرزدوخورد
a ding-dong struggle
کشمکش پرزدوخورد
The soccer match was a ding-dong contest.
این مسابقهی فوتبال رقابتی پرزدوخورد بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ding-dong» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ding-dong