گذشتهی ساده:
strokedشکل سوم:
strokedسومشخص مفرد:
strokesوجه وصفی حال:
strokingشکل جمع:
strokesسکته
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He had a stroke and died.
سکته کرد و مرد.
High blood pressure is one of the main causes of stroke.
فشارخون بالا یکی از دلایل اصلی سکته است.
حرکت قلم، ضربهی قلم، اثر قلم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His handwriting is beautiful because every stroke is carefully formed.
دستنوشتهی او زیبا است زیرا هر ضربهی قلم با دقت شکل میگیرد.
The artist's brush strokes were delicate and precise.
حرکات برس هنرمند بسیار ظریف و دقیق بود.
with one stroke of the pen
با یک حرکت قلم
a slow stroke
حرکت آهسته
انگلیسی بریتانیایی نماد / (بهمعنی یا)
He works as a teacher/counselor at the school.
او به عنوان معلم/مشاور در مدرسه کار میکند.
You can visit the museum stroke gallery for free on Sundays.
شما میتوانید روزهای یکشنبه بهصورت رایگان از موزه یا گالری دیدن کنید.
a diagonal stroke separates 3 from 5 (thus: 3/5)
خط تیرهی موربی 3 را از 5 جدا میکند (اینطور: 3/5)
ورزش ضربه (به توپ)
With a single stroke, she secured her victory.
او با یک ضربه، پیروزی خود را قطعی کرد.
The golfer's stroke sent the ball soaring through the air.
ضربهی گلفباز، توپ را به هوا فرستاد.
قدیمی ضربه، ضربت (با اسلحه)
The thief was sentenced to five strokes of the cane.
دزد به پنج ضربهی شلاق محکوم شد.
The victim suffered a fatal stroke to the head.
قربانی بر اثر ضربهی مرگبار به سر، جان باخت.
No man could withstand his sword stroke.
هیچکس یارای تحمل ضربت شمشیر او را نداشت.
two strokes with the whip
دو ضربه شلاق
ringing strokes of the ax
ضربات پرطنین تبر
سبک شنا (حرکات تکرارشونده هنگام شنا)
The butterfly is the most difficult stroke to master.
شنای پروانه سختترین سبک برای تسلط یافتن است.
Different strokes use different muscle groups.
سبکهای مختلف شنا از گروههای عضلانی متفاوتی استفاده میکنند.
the stroke of a swimmer
حرکت دست و پای شناگر
انگلیسی بریتانیایی ذرهای کار، کار کم، کار مختصر، کار اندک
He never does a stroke around the house.
هیچوقت توی خونه حتی یه ذره کار هم انجام نمیده.
The whole team was busy, but John didn't do a stroke.
تمام اعضای تیم مشغول بودند، اما جان کوچکترین کاری نکرد.
He sat there without doing a stroke of work.
بدون آنکه اصلاً کاری را انجام بدهد، آنجا نشست.
اقدام قاطع، حرکت جسورانه، عمل قاطع، اقدام سریع
The company's takeover of its main competitor was a surprising stroke.
تصاحب رقیب اصلی توسط شرکت، اقدامی غافلگیرکننده بود.
His resignation was a bold stroke that surprised everyone.
استعفای او، حرکت جسورانهای بود که همه را شگفتزده کرد.
زنگ (صدایی که ساعتها در هر ساعت تولید میکنند)
We heard the stroke of midnight from the church tower.
ما صدای زنگ نیمهشب را از برج کلیسا شنیدیم.
The number of strokes indicates the hour.
تعداد زنگها نشاندهندهی ساعت است.
at the stroke of midnight
وقتی که ساعت نیمهشب را اعلام میکرد
انگلیسی بریتانیایی نوازش، دست کشیدن
She gave the cat a gentle stroke.
او گربه را بهآرامی نوازش کرد.
Mohsen ran a gentle stroke down her arm.
محسن بهآرامی روی بازوی او دست کشید.
حرکت (بهصورت یکنواخت و رفتوبرگشتی)
With each stroke of the saw, he cut deeper into the wood.
با هر حرکت اره، چوب را عمیقتر برید.
The windshield wipers moved in steady strokes.
برفپاککنهای شیشهی جلو با حرکات منظم کار میکردند.
the stroke of a rower
حرکت پارو توسط پاروزن
the wing stroke of a bird
حرکت بال پرنده
ضربان، تپش (قلب)
The monitor displayed the steady strokes of the patient's heart.
نمایشگر ضربانهای منظم قلب بیمار را نشان میداد.
Exercise increases the number of strokes per minute.
ورزش تعداد ضربان قلب در دقیقه را افزایش میدهد.
I could feel the rapid strokes of my heart.
میتوانستم تپش سریع قلبم را حس کنم.
نوازش کردن، لمس کردن، دست کشیدن
He stroked his beard thoughtfully.
او متفکرانه روی ریش خود دست کشید.
Hasan gently stroked her hair.
حسن بهآرامی موهای او را نوازش کرد.
stroke the paint on the background
رنگ را با نرمی روی بوم بمال
انگلیسی بریتانیایی ورزش ضربه زدن، زدن (به توپ)
The experienced player stroked the ball into an open space on the field.
بازیکن باتجربه توپ را به فضای باز زمین زد.
The golfer stroked the ball towards the hole.
گلفباز توپ را به سمت سوراخ زد.
خط کشیدن
He quickly stroked a line under the important dates.
او بهسرعت زیر تاریخهای مهم خط کشید.
The teacher told the students to stroke through any misspelled words.
معلم به دانشآموزان گفت که هر کلمه با اشتباه املایی را خط بکشند.
با یک ضربه، یکباره، یکجا
ضربات را موزون کردن، بهطور هماهنگ عمل کردن
حرکتی نابغه آسا، نبوغ آنی
خوش شانسی، اقبال بلند
ذره ای کار/کوچکترین کاری
کسی را مردد کردن، آهنگ کسی را مختل کردن، روال کار کسی را بهم زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stroke» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stroke