فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Diagonal

daɪˈæɡənl daɪˈæɡənl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

مورب، اریب، دوگوشه، قاطع دو زاویه، قطر

noun adjective

قطری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

A diagonal line which connected one corner of the room with the other.

خط اریبی که گوشه‌ی اتاق را به گوشه‌ی دیگر وصل می‌کرد.

a necktie with colorful diagonals

کرواتی با خط‌های اریب و رنگی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to diagonalize

قطری کردن، تراگوش کردن، به صورت قطری درآوردن

diagonal element

عنصر تراگوشی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diagonal

  1. adjective angled
    Synonyms:
    slanted slanting oblique biased inclining askew cross transverse transversal skewing crosswise crossways cornerways angled bevel beveled bias cater-cornered catty-cornered kitty-cornered

ارجاع به لغت diagonal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diagonal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagonal

لغات نزدیک diagonal

پیشنهاد بهبود معانی