شکل جمع:
diagonalsمورب، قطری، اریب
The building’s windows have diagonal bars for security.
پنجرههای ساختمان، میلههای موربی برای امنیت دارند.
He threw a diagonal pass to his teammate who was waiting near the goal.
او پاس موربی به همتیمیاش که نزدیک دروازه ایستاده بود، داد.
The picture frame was decorated with diagonal carvings.
قاب عکس با حکاکیهای اریب تزئین شده بود.
A diagonal line which connected one corner of the room with the other
خط اریبی که گوشهی اتاق را به گوشهی دیگر وصل میکرد
diagonal element
عنصر تراگوشی
to diagonalize
قطری کردن، تراگوش کردن، به صورت قطری درآوردن
ریاضی قطر، خط مورب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The table has a diagonal measuring one meter.
قطر میز، یک متر طول دارد.
She connected the opposite corners of the rectangle with a diagonal line.
او گوشههای مقابل مستطیل را با خط مورب به هم وصل کرد.
a necktie with colorful diagonals
کرواتی با خطهای اریب و رنگی
شکل جمع diagonal در زبان انگلیسی diagonals است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «diagonal» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagonal