گذشتهی ساده:
diagrammedشکل سوم:
diagrammedسومشخص مفرد:
diagramsوجه وصفی حال:
diagrammingشکل جمع:
diagramsشکل هندسی، طرح، خط هندسی، نمودار، نما
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a diagram of the nervous system
نمودار سلسلهی اعصاب
Draw me a diagram of the engine!
نمودار موتور را برایم بکش!
He diagrammed his rout on the white tablecloth.
او نمودار مسیر خود را روی رومیزی سفید ترسیم کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «diagram» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagram