فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Diagram

ˈdaɪəɡræm ˈdaɪəɡræm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    diagrammed
  • شکل سوم:

    diagrammed
  • سوم شخص مفرد:

    diagrams
  • وجه وصفی حال:

    diagramming
  • شکل جمع:

    diagrams

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    شکل هندسی، طرح، خط هندسی، نمودار، نما
    • - a diagram of the nervous system
    • - نمودار سلسله‌ی اعصاب
    • - Draw me a diagram of the engine!
    • - نمودار موتور را برایم بکش!
    • - He diagrammed his rout on the white tablecloth.
    • - او نمودار مسیر خود را روی رومیزی سفید ترسیم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد diagram

  1. noun drawing, sketch of form or plan
    Synonyms: big picture, blueprint, chart, description, design, draft, figure, floor plan, game, game plan, ground plan, layout, outline, perspective, representation, rough draft

ارجاع به لغت diagram

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diagram» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diagram

لغات نزدیک diagram

پیشنهاد بهبود معانی