آخرین به‌روزرسانی:

Diagram

ˈdaɪəɡræm ˈdaɪəɡræm

گذشته‌ی ساده:

diagrammed

شکل سوم:

diagrammed

سوم‌شخص مفرد:

diagrams

وجه وصفی حال:

diagramming

شکل جمع:

diagrams

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

شکل هندسی، طرح، خط هندسی، نمودار، نما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

a diagram of the nervous system

نمودار سلسله‌ی اعصاب

Draw me a diagram of the engine!

نمودار موتور را برایم بکش!

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He diagrammed his rout on the white tablecloth.

او نمودار مسیر خود را روی رومیزی سفید ترسیم کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diagram

  1. noun drawing, sketch of form or plan
    Synonyms:
    outline design drawing sketch representation description figure draft blueprint layout chart floor plan perspective game plan ground plan game big picture

ارجاع به لغت diagram

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diagram» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagram

لغات نزدیک diagram

پیشنهاد بهبود معانی