سومشخص مفرد:
biasesوجه وصفی حال:
biasingصفت تفضیلی:
more biasedصفت عالی:
most biasedمغرضانه، غرضورزانه، متعصبانه، جانبدارانه، متعصب، مغرض
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The journalist's biased report only presented one side of the story.
گزارش جانبدارانهی روزنامهنگار فقط یک طرف ماجرا را نشان میداد.
His biased view of the situation prevented him from seeing the truth.
دیدگاه متعصبانهی او نسبت به اوضاع نمیگذاشت حقیقت را ببیند.
the teacher's biased grading system
نظام نمرهدهی مغرضانهی معلم
The biased jury's decision shocked everyone.
تصمیم متعصبانهی هیئت داوران همه را شوکه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «biased» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/biased