سومشخص مفرد:
inclinesوجه وصفی حال:
incliningمایل، متمایل، شیبدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an inclined roadway
راه شیبدار
a downward inclined branch
شاخهی خمشده بهسوی پایین
I am inclined to vote for him.
میخواهم به او رأی بدهم.
He is inclined to that party.
او به آن حزب گرایش دارد.
He is inclined to be lazy.
او به تنبلی تمایل دارد.
He is poetically inclined.
او استعداد شاعری دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inclined» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inclined