گذشتهی ساده:
crossedشکل سوم:
crossedسومشخص مفرد:
crossesوجه وصفی حال:
crossingشکل جمع:
crossesصفت تفضیلی:
crosserصفت عالی:
crossestرد شدن، عبور کردن، گذشتن، گذر کردن (پیمودن عرض چیزی)
Be careful when you cross the street!
هنگام رفتن به آن سوی خیابان خیلی مواظب باش!
We crossed each other in a crowded hallway.
در یک راهرو شلوغ از کنار هم رد شدیم.
cross-town traffic
رفت و آمد (ترافیک) از این سو به آن سوی شهر
to cross a river
از رودخانهای رد شدن
The ship crossed the ocean.
کشتی از اقیانوس رد شد.
Once again our paths crossed.
یک بار دیگر سر و کارمان با هم افتاد.
It crossed my mind that I first had to lock the door.
به فکرم رسید که باید اول در را قفل کنم.
Those two lines cross each other here.
آن دو خط در اینجا همبر هستند (همدیگر را قطع میکنند).
The wires were crossed.
سیمها اتصالی کردند.
The priest crossed himself three times.
کشیش سه بار نشان صلیب را بر (سینهی) خود کشید.
خلاف میل کسی رفتار کردن، از حرف کسی سرپیچی کردن، با کسی درافتادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If you cross your boss one more time, you'll get fired!
اگر یکبار دیگر با رئیس خودت مخالفت کنی اخراج خواهی شد!
He has crossed me at every turn.
تا توانسته چوب لای چرخم گذاشته است.
زیستشناسی پیوند زدن، دو رگه کردن (آمیختن گیاهان و جانوران)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی زیستشناسی
He crossed together two flowers and came up with this flower.
او دو گل را با هم پیوند زد و این گل را به وجود آورد.
They crossed a wild horse with a domestic breed to improve speed and strength.
آنها، اسبی وحشی را با نژاد اهلی دورگه کردند تا سرعت و قدرت را افزایش دهند.
The first cross of cabbage and carrot was not successful.
اولین پیوند کلم و هویج موفقیتآمیز نبود.
ورزش ارسال کردن توپ، سانتر کردن، توپ را در عرض فرستادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
They kept yelling at him to cross the ball, but he held on to it for too long.
مدام سرش فریاد میزدند که توپ را سانتر کند، اما او بیش از حد توپ را نگه داشت.
Instead of shooting, she crossed the ball across the field to switch the play.
بهجای شوت زدن، توپ را در عرض فرستاد تا جریان بازی را عوض کند.
اقتصاد خط زدن چک (کشیدن دو خط موازی روی چک برای واریز به حساب)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
If you cross the cheque, the bank will only accept it for deposit, not cash.
اگر چک را خط بزنی، بانک فقط آن را برای واریز به حساب میپذیرد، نه نقد کردن.
She always crosses her cheques to ensure they are deposited safely.
او همیشه چکهایش را خط میزند تا مطمئن شود که بهصورت امن واریز میشوند.
انگلیسی بریتانیایی ضربدر
Mark the boxes with a cross if you agree.
اگر موافق هستید، جعبهها را با ضربدر علامت بزنید.
The teacher put a cross on the homework to show it was incomplete.
معلم روی تکلیف، ضربدر گذاشت تا نشان دهد ناقص است.
صلیب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی پیشرفته
Christ was nailed to a cross.
عیسی را به صلیب میخکوب کردند.
She wore a small cross around her neck as a symbol of faith.
بهعنوان نماد ایمان، او صلیب کوچکی به گردنش آویخته بود.
the Distinguished Service Cross
مدال صلیب بهدلیل خدمات برجسته
مدال صلیب
Receiving a cross is a symbol of courage and honor.
مدال صلیب، نماد شجاعت و افتخار است.
Soldiers who perform heroic acts may be awarded a cross.
سربازانی که کارهای قهرمانانه انجام میدهند، ممکن است مدال صلیب دریافت کنند.
زیستشناسی دورگه، محصول پیوندی، ترکیب، آمیخته
This cross results from breeding a horse and a donkey.
این حیوان دو رگه از آمیزش اسب و خر حاصل میشود.
The drink is a cross of orange juice and sparkling water.
این نوشیدنی، مخلوطی از آب پرتقال و آب گازدار است.
ورزش ارسال عرضی توپ، سانتر
She delivered a cross that almost reached the striker.
او سانتری فرستاد که تقریباً به مهاجم رسید.
A well-timed cross can change the outcome of the match.
ارسال عرضی بهموقع میتواند نتیجهی بازی را تغییر دهد.
انگلیسی بریتانیایی خشمگین، عصبانی، رنجیده، ناراحت، برآشفته، دلخور
Are you cross with me?
از من دلخوری؟
He gets cross if anyone interrupts his work.
اگر کسی کارش را قطع کند، خشمگین میشود.
(-cross) عرضی، سرتاسری، فراگیر
The company launched a cross-platform application for both computers and phones.
شرکت، برنامهای چندسکویی برای رایانه و تلفن راهاندازی کرد.
They built a cross-street bridge to improve traffic flow.
آنها، پلی عرضی بر روی خیابان ساختند تا جریان ترافیک را بهبود دهند.
cross street
خیابان همبر، خیابان سراسری (که سایر خیابانها را قطع میکند)
(-cross) شامل گروهها و موضوعات مختلف
A cross-sector approach is necessary to tackle climate change.
برای مقابله با تغییرات اقلیمی، رویکرد بینبخشی ضروری است.
The project requires cross-disciplinary expertise.
این پروژه به تخصص میانرشتهای نیاز دارد.
قلم زدن، حذف کردن، خط زدن
1- نامرتب کردن، آشفته کردن، درهم و برهم کردن، نابسامان کردن 2- نارو زدن به، نامردی کردن، اغوا کردن
به اتمام رساندن
خط زدن، خط کشیدن
(با انگشت روی سینهی خود یا در هوا) صلیب کشیدن
چشمان خود را چپ کردن
انگشتان خود را به صورت صلیب در آوردن (به عنوان دعا یا هنگام خطر و غیره)
(به منظور نشان دادن صداقت و سوگند خوردن) با انگشت روی قلب خود نشان صلیب کشیدن
(هنگام نشستن) یک پا را روی پای دیگر (ضربدر وار) قرار دادن، پا رو پا انداختن
به خاطر کسی خطور کردن، به فکر کسی رسیدن
1- (در اصل - هنگام پرداخت مزد فالگیر) با سکه کف دست خود نشان صلیب کشیدن 2- رشوه دادن، سبیل کسی را چرب کردن
ملاقات کردن، تلاقی کردن با، با هم سروکار داشتن
(با انگشت در هوا و یا روی سینهی خود) صلیب کشیدن
دارای سوتفاهم، دارای هدفهای مخالف
صلیب لورن (چلیپای دارای دو خط افقی)
اعتصابشکنی کردن، در اعتصاب شرکت نکردن
سختی کشیدن، ناملایمات را به جان خریدن
cross that bridge when you come to it
«چو فردا شود، فکر فردا کنیم» (نگران چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است، نباش)
مردن
dot one's i's and cross one's t's
بسیار دقت کردن
1- جنگیدن 2- باخشونت مباحثه کردن
موقعیت سخت و دشوار یا آدمی که از او خوشمان نمیآید (که مجبور به تحمل و پذیرش آن هستیم)
گذشتهی ساده cross در زبان انگلیسی crossed است.
شکل سوم cross در زبان انگلیسی crossed است.
شکل جمع cross در زبان انگلیسی crosses است.
وجه وصفی حال cross در زبان انگلیسی crossing است.
سومشخص مفرد cross در زبان انگلیسی crosses است.
صفت تفضیلی cross در زبان انگلیسی crosser است.
صفت عالی cross در زبان انگلیسی crossest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cross» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cross