آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ آبان ۱۴۰۴

    Cross

    krɒːs krɒs

    گذشته‌ی ساده:

    crossed

    شکل سوم:

    crossed

    سوم‌شخص مفرد:

    crosses

    وجه وصفی حال:

    crossing

    شکل جمع:

    crosses

    صفت تفضیلی:

    crosser

    صفت عالی:

    crossest

    معنی cross | جمله با cross

    verb - intransitive verb - transitive A2

    رد شدن، عبور کردن، گذشتن، گذر کردن (پیمودن عرض چیزی)

    Be careful when you cross the street!

    هنگام رفتن به آن سوی خیابان خیلی مواظب باش!

    We crossed each other in a crowded hallway.

    در یک راهرو شلوغ از کنار هم رد شدیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    cross-town traffic

    رفت و آمد (ترافیک) از این سو به آن سوی شهر

    to cross a river

    از رودخانه‌ای رد شدن

    The ship crossed the ocean.

    کشتی از اقیانوس رد شد.

    Once again our paths crossed.

    یک بار دیگر سر و کارمان با هم افتاد.

    It crossed my mind that I first had to lock the door.

    به فکرم رسید که باید اول در را قفل کنم.

    Those two lines cross each other here.

    آن دو خط در اینجا هم‌بر هستند (همدیگر را قطع می‌کنند).

    The wires were crossed.

    سیمها اتصالی کردند.

    The priest crossed himself three times.

    کشیش سه بار نشان صلیب را بر (سینه‌ی) خود کشید.

    verb - transitive

    خلاف میل کسی رفتار کردن، از حرف کسی سرپیچی کردن، با کسی درافتادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    If you cross your boss one more time, you'll get fired!

    اگر یکبار دیگر با رئیس خودت مخالفت کنی اخراج خواهی شد!

    He has crossed me at every turn.

    تا توانسته چوب لای چرخم گذاشته است.

    verb - transitive

    زیست‌شناسی پیوند زدن، دو رگه کردن (آمیختن گیاهان و جانوران)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

    مشاهده

    He crossed together two flowers and came up with this flower.

    او دو گل را با هم پیوند زد و این گل را به وجود آورد.

    They crossed a wild horse with a domestic breed to improve speed and strength.

    آن‌ها، اسبی وحشی را با نژاد اهلی دورگه کردند تا سرعت و قدرت را افزایش دهند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The first cross of cabbage and carrot was not successful.

    اولین پیوند کلم و هویج موفقیت‌آمیز نبود.

    verb - intransitive verb - transitive

    ورزش ارسال کردن توپ، سانتر کردن، توپ را در عرض فرستادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    They kept yelling at him to cross the ball, but he held on to it for too long.

    مدام سرش فریاد می‌زدند که توپ را سانتر کند، اما او بیش از حد توپ را نگه داشت.

    Instead of shooting, she crossed the ball across the field to switch the play.

    به‌جای شوت زدن، توپ را در عرض فرستاد تا جریان بازی را عوض کند.

    verb - intransitive verb - transitive

    اقتصاد خط‌ زدن چک (کشیدن دو خط موازی روی چک برای واریز به حساب)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    If you cross the cheque, the bank will only accept it for deposit, not cash.

    اگر چک را خط بزنی، بانک فقط آن را برای واریز به حساب می‌پذیرد، نه نقد کردن.

    She always crosses her cheques to ensure they are deposited safely.

    او همیشه چک‌هایش را خط می‌زند تا مطمئن شود که به‌صورت امن واریز می‌شوند.

    noun countable A1

    انگلیسی بریتانیایی ضربدر

    Mark the boxes with a cross if you agree.

    اگر موافق هستید، جعبه‌ها را با ضربدر علامت بزنید.

    The teacher put a cross on the homework to show it was incomplete.

    معلم روی تکلیف، ضربدر گذاشت تا نشان دهد ناقص است.

    noun countable B1

    صلیب

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Christ was nailed to a cross.

    عیسی را به صلیب میخکوب کردند.

    She wore a small cross around her neck as a symbol of faith.

    به‌عنوان نماد ایمان، او صلیب کوچکی به گردنش آویخته بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the Distinguished Service Cross

    مدال صلیب به‌دلیل خدمات برجسته

    noun countable

    مدال صلیب

    Receiving a cross is a symbol of courage and honor.

    مدال صلیب، نماد شجاعت و افتخار است.

    Soldiers who perform heroic acts may be awarded a cross.

    سربازانی که کارهای قهرمانانه انجام می‌دهند، ممکن است مدال صلیب دریافت کنند.

    noun countable

    زیست‌شناسی دورگه، محصول پیوندی، ترکیب، آمیخته

    This cross results from breeding a horse and a donkey.

    این حیوان دو رگه‌ از آمیزش اسب و خر حاصل می‌شود.

    The drink is a cross of orange juice and sparkling water.

    این نوشیدنی، مخلوطی از آب پرتقال و آب گازدار است.

    noun countable

    ورزش ارسال عرضی توپ، سانتر

    She delivered a cross that almost reached the striker.

    او سانتری فرستاد که تقریباً به مهاجم رسید.

    A well-timed cross can change the outcome of the match.

    ارسال عرضی به‌موقع می‌تواند نتیجه‌ی بازی را تغییر دهد.

    adjective

    انگلیسی بریتانیایی خشمگین، عصبانی، رنجیده، ناراحت، برآشفته، دل‌خور

    Are you cross with me?

    از من دل‌خوری؟

    He gets cross if anyone interrupts his work.

    اگر کسی کارش را قطع کند، خشمگین می‌شود.

    prefix

    (-cross) عرضی، سرتاسری، فراگیر

    The company launched a cross-platform application for both computers and phones.

    شرکت، برنامه‌‌ای چندسکویی برای رایانه و تلفن راه‌اندازی کرد.

    They built a cross-street bridge to improve traffic flow.

    آن‌ها، پلی عرضی بر روی خیابان ساختند تا جریان ترافیک را بهبود دهند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    cross street

    خیابان هم‌بر، خیابان سراسری (که سایر خیابانها را قطع می‌کند)

    prefix

    (-cross) شامل گروه‌ها و موضوعات مختلف

    A cross-sector approach is necessary to tackle climate change.

    برای مقابله با تغییرات اقلیمی، رویکرد بین‌بخشی ضروری است.

    The project requires cross-disciplinary expertise.

    این پروژه به تخصص میان‌رشته‌ای نیاز دارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cross

    1. adjective very angry; in a bad mood
      Synonyms:
      angry annoyed irritable grumpy cranky testy snappy crabby sullen vexed impatient peeved touchy ill-tempered grouchy ill-humored short peevish fractious querulous fretful petulant surly waspish tetchy disagreeable crusty put out irascible ratty quick-tempered out of humor churlish crotchety cantankerous choleric faultfinding captious caviling splenetic jumpy
      Antonyms:
      happy cheerful pleasant animated
    1. verb traverse an area
      Synonyms:
      go across pass over traverse navigate cover extend over span bridge ford ply cut across cruise voyage sail zigzag
      Antonyms:
      stay remain
    1. verb intersect, lie across
      Synonyms:
      crosscut divide intersect bisect lace intercross lie athwart of rest across crisscross intertwine decussate
      Antonyms:
      separate divide part
    1. verb hybridize, mix
      Synonyms:
      mix mingle blend interbreed crossbreed cross-pollinate cross-fertilize cross-mate intercross mongrelize
      Antonyms:
      unmix
    1. verb betray, hinder
      Synonyms:
      betray hinder oppose resist impede obstruct frustrate block foil stymie interfere deny thwart double-cross sell out stonewall cramp buck help backtalk crab take on assist aid bollix foul up louse up snafu stump crimp sell stab in the back flummox knock props out have bone to pick take wind out of sails
      Antonyms:
      help aid assist abet

    Phrasal verbs

    cross off (or out)

    قلم زدن، حذف کردن، خط زدن

    cross up

    1- نامرتب کردن، آشفته کردن، درهم و برهم کردن، نابسامان کردن 2- نارو زدن به، نامردی کردن، اغوا کردن

    cross over

    پا گذاشتن به جایی یا چیزی، از حوزه‌ای به حوزه‌ی دیگر رفتن

    تحت‌تأثیر قرار دادن

    cross off

    به اتمام رساندن

    cross out

    خط زدن، خط کشیدن

    Collocations

    cross oneself

    (با انگشت روی سینه‌ی خود یا در هوا) صلیب کشیدن

    cross one's eyes

    چشمان خود را چپ کردن

    cross one's fingers

    انگشتان خود را به صورت صلیب در آوردن (به عنوان دعا یا هنگام خطر و غیره)

    cross one's heart

    (به منظور نشان دادن صداقت و سوگند خوردن) با انگشت روی قلب خود نشان صلیب کشیدن

    cross one's legs

    (هنگام نشستن) یک پا را روی پای دیگر (ضربدر وار) قرار دادن، پا رو پا انداختن

    Collocations بیشتر

    cross one's mind

    به خاطر کسی خطور کردن، به فکر کسی رسیدن

    cross one's palm

    1- (در اصل - هنگام پرداخت مزد فالگیر) با سکه کف دست خود نشان صلیب کشیدن 2- رشوه دادن، سبیل کسی را چرب کردن

    cross one's path

    ملاقات کردن، تلاقی کردن با، با هم سروکار داشتن

    make the sign of the cross

    (با انگشت در هوا و یا روی سینه‌ی خود) صلیب کشیدن

    at cross-purposes

    دارای سوتفاهم، دارای هدفهای مخالف

    cross of lorraine

    صلیب لورن (چلیپای دارای دو خط افقی)

    cross the picket line

    اعتصاب‌شکنی کردن، در اعتصاب شرکت نکردن

    Idioms

    bear one's cross

    سختی کشیدن، ناملایمات را به جان خریدن

    cross that bridge when you come to it

    «چو فردا شود، فکر فردا کنیم» (نگران چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است، نباش)

    cross the bar

    مردن

    dot one's i's and cross one's t's

    بسیار دقت کردن

    to cross the great divide

    مردن

    Idioms بیشتر

    cross swords

    1- جنگیدن 2- باخشونت مباحثه کردن

    a (heavy) cross to bear

    موقعیت سخت و دشوار یا آدمی که از او خوشمان نمی‌آید (که مجبور به تحمل و پذیرش آن هستیم)

    سوال‌های رایج cross

    گذشته‌ی ساده cross چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده cross در زبان انگلیسی crossed است.

    شکل سوم cross چی میشه؟

    شکل سوم cross در زبان انگلیسی crossed است.

    شکل جمع cross چی میشه؟

    شکل جمع cross در زبان انگلیسی crosses است.

    وجه وصفی حال cross چی میشه؟

    وجه وصفی حال cross در زبان انگلیسی crossing است.

    سوم‌شخص مفرد cross چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد cross در زبان انگلیسی crosses است.

    صفت تفضیلی cross چی میشه؟

    صفت تفضیلی cross در زبان انگلیسی crosser است.

    صفت عالی cross چی میشه؟

    صفت عالی cross در زبان انگلیسی crossest است.

    ارجاع به لغت cross

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cross» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cross

    لغات نزدیک cross

    • - crosby
    • - crosier
    • - cross
    • - cross bar
    • - cross bar switch
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.