گذشتهی ساده:
crossedشکل سوم:
crossedسومشخص مفرد:
crossesوجه وصفی حال:
crossingشکل جمع:
crossesصفت تفضیلی:
crosserصفت عالی:
crossestصلیب، چلیپا، نشان صلیب (که مسیحیان به گردن می آویزند یا بالای کلیسا نصب می کنند و غیره)، مدال صلیب، (در چهار راه یا روی سنگ قبر و غیره) یادبود صلیب نشان، (در مراسم کلیسایی) چوب دستی بلندی که سر آن چلیپاسان است
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Christ was nailed to a cross.
عیسی را به صلیب میخکوب کردند.
the Distinguished Service Cross
مدال صلیب بهدلیل خدمات برجسته
It crossed my mind that I first had to lock the door.
به فکرم رسید که باید اول در را قفل کنم.
(به ویژه در مسابقات ورزشی) تقلب، نابکاری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He earned money on the cross.
او با نادرستی پول به دست میآورد.
ضربدر، همبر، دو خط متقاطع، علامت جمع (یا ضرب)، همبر، چهارراه
His shop is in Charring Cross.
مغازهی او در چهارراه چارینگ است.
cross ventilation
وزانش (تهویهی) همبر، تهویهی سراسری
سانتر (فوتبال)
متقابل، دوسویه، همکارانه
ضربه مشت، (مشت بازی) ضربه به تارک یا فرق سر
ملاقات کردن، تلاقی کردن با، با هم سروکار داشتن
Once again our paths crossed.
یک بار دیگر سر و کارمان با هم افتاد.
سرکش گذاشتن
If you don't cross your T's they will look like I's.
اگر «T» ها را سرکش نگذاری شبیه «I» میشوند.
از یک سو به سوی دیگر رفتن، (از سر تا سر چیزی) رد شدن، همبر شدن، به هم رسیدن و از هم گذشتن، عبوردادن، مصادف شدن با
cross-town traffic
رفت و آمد (ترافیک) از این سو به آن سوی شهر
Be careful when you cross the street!
هنگام رفتن به آن سوی خیابان خیلی مواظب باش!
We crossed each other in a crowded hallway.
در یک راهرو شلوغ از کنار هم رد شدیم.
Those two lines cross each other here.
آن دو خط در اینجا همبر هستند (همدیگر را قطع میکنند).
to cross a river
از رودخانهای رد شدن
The wires were crossed.
سیمها اتصالی کردند.
The ship crossed the ocean.
کشتی از اقیانوس رد شد.
The priest crossed himself three times.
کشیش سه بار نشان صلیب را بر (سینهی) خود کشید.
(کشاورزی - دامپزشکی) آمیختن چند نوع گوناگون، دگرگشن کردن، دو رگه یا چند رگه کردن
He crossed together two flowers and came up with this flower.
او دو گل را با هم پیوند زد و این گل را به وجود آورد.
The first cross of cabbage and carrot was not successful.
اولین پیوند کلم و هویج موفقیتآمیز نبود.
(چشم) چپ کردن
(با out یا off) خط بطلان کشیدن بر، حذف کردن، خط زدن
He first wrote his name on top of the letter; then he crossed it off.
ابتدا نام خودش را بالای نامه نوشت و سپس آن را خط زد.
حرکت دادن، عبور دادن یا امتداد دادن روی چیزی
انتقال دادن
خلاف میل کسی رفتار کردن، چوب لای چرخ کسی گذاشتن
If you cross your boss one more time, you'll get fired!
اگر یکبار دیگر با رئیس خودت مخالفت کنی اخراج خواهی شد!
He has crossed me at every turn.
تا توانسته چوب لای چرخم گذاشته است.
سراسری، تقاطعی، همبرسان
cross street
خیابان همبر، خیابان سراسری (که سایر خیابانها را قطع میکند)
(کشاورزی - دامپزشکی) دورگه، چند رگه، پیوندی، آمیزه، همکرده، مخلوط
The cross resulting from breeding a horse and a donkey.
حیوان دو رگهای که از آمیزش اسب و خر حاصل میشود.
مخالف، ضد، پاد، کیاگن، ناهمدل، ناهم رای، رودررو
at cross purposes
پادسوی، در دو جهت مخالف، با دو هدف مخالف
بدخلق، بدعنق، زودخشم، خشمگین، عصبانی
Are you cross with me?
از من دلخوری؟
(قدیمی) مضر، با گزند، زیانبخش، آسیب گر
Farhad was crossed in love.
فرهاد در عشق ناکام شد.
از وسط، به شکل ضربدر، به شکل صلیب
قلم زدن، حذف کردن، خط زدن
1- نامرتب کردن، آشفته کردن، درهم و برهم کردن، نابسامان کردن 2- نارو زدن به، نامردی کردن، اغوا کردن
(با انگشت روی سینهی خود یا در هوا) صلیب کشیدن
چشمان خود را چپ کردن
انگشتان خود را به صورت صلیب در آوردن (به عنوان دعا یا هنگام خطر و غیره)
(به منظور نشان دادن صداقت و سوگند خوردن) با انگشت روی قلب خود نشان صلیب کشیدن
(هنگام نشستن) یک پا را روی پای دیگر (ضربدر وار) قرار دادن، پا رو پا انداختن
به خاطر کسی خطور کردن، به فکر کسی رسیدن
1- (در اصل - هنگام پرداخت مزد فالگیر) با سکه کف دست خود نشان صلیب کشیدن 2- رشوه دادن، سبیل کسی را چرب کردن
ملاقات کردن، تلاقی کردن با، با هم سروکار داشتن
(با انگشت در هوا و یا روی سینهی خود) صلیب کشیدن
سختی کشیدن، ناملایمات را به جان خریدن
cross that bridge when you come to it
«چو فردا شود، فکر فردا کنیم» (نگران چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است، نباش)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cross» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cross