فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Coup

kuː kuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    coups

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb countable C2
    برهم زدن، ضربت، کودتا
    • - Her next coup was to bring the two sides to the negotiating table.
    • - کار درخشان دیگرش این بود که طرفین را سر میز مذاکره آورد.
    • - Several cabinet ministers were involved in the coup.
    • - چندین وزیر در کودتا دست داشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد coup

  1. noun achievement, often by maneuver
    Synonyms: accomplishment, action, coup de mâitre, coup d’état, deed, exploit, feat, overthrow, plot, revolution, stratagem, stroke, stroke of genius, stunt, successful stroke, tour de force, upset

ارجاع به لغت coup

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coup» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coup

لغات نزدیک coup

پیشنهاد بهبود معانی