فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Reset

ˌriːˈset ˌriːˈset

گذشته‌ی ساده:

reset

شکل سوم:

reset

سوم‌شخص مفرد:

resets

وجه وصفی حال:

resetting

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive

(استخوان) جا انداختن، (نگین انگشتر) دوباره کار گذاشتن، دوباره نصب کردن، دوباره نشادن، (چاپ) دوباره چیدن

verb - transitive

(ساعت، درجه) دوباره تنظیم کردن، میزان کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He reset the gauge at zero.

او عقربه را روی صفر گذاشت.

verb - transitive

(سؤال امتحان) از نو طرح کردن

verb - transitive

(بولینگ) دوباره چیدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reset

  1. verb adjust again after an initial failure
    Synonyms:
    readjust

ارجاع به لغت reset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reset

لغات نزدیک reset

پیشنهاد بهبود معانی