Sprawl

sprɒːl sprɔːl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
ولو شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I found her sprawled out on a chair asleep.
- دیدم روی صندلی ولو شده و به خواب رفته است.
- After a long day at work, I couldn't wait to sprawl out on the couch and relax.
- بعد از یک روز کاری طولانی، نمی‌توانستم منتظر بمانم تا روی مبل ولو شوم و استراحت کنم.
verb - intransitive
بدون حساب‌وکتاب رشد کردن، به‌صورت پراکنده قرار گرفتن، به‌صورت نامنظم قرار گرفتن، به‌صورت نامنظم رشد کردن، به‌صورت پراکنده گسترش یافتن (شهر و منطقه‌ی مسکونی و غیره)، به‌صورت پراکنده روییدن، به‌صورت نامنظم روییدن (گیاه)
- The refugee camp has sprawled.
- اردوگاه آوارگان بی‌رویه رشد کرده است.
- The ivy sprawled across the ground.
- پیچک به‌صورت پراکنده روی زمین رویید.
verb - transitive
پخش‌وپلا کردن
- The child sprawled his toys all over the living room floor.
- کودک اسباب‌بازی‌های خود را در سراسر کف اتاق نشیمن پخش‌وپلا کرد.
- I sprawled out my books on the table.
- کتاب‌هایم را روی میز پخش‌وپلا کردم.
noun
ولوشدگی، پراکندگی (نامنظم)
- The sprawl of books and papers on his desk made it difficult for him to find what he was looking for.
- ولوشدگی کتاب‌ها و کاغذهای روی میز، کار او را برای یافتن چیزی که به دنبالش بود دشوار می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sprawl

  1. verb sit or lie spread out
    Synonyms: drape, extend, flop, lie, lie spread-eagle, loll, lounge, ramble, recline, sit, slouch, slump, spread, straddle, straggle, stretch, trail
    Antonyms: straighten

ارجاع به لغت sprawl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sprawl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sprawl

لغات نزدیک sprawl

پیشنهاد بهبود معانی