ولو شدن
I found her sprawled out on a chair asleep.
دیدم روی صندلی ولو شده و به خواب رفته است.
After a long day at work, I couldn't wait to sprawl out on the couch and relax.
بعد از یک روز کاری طولانی، نمیتوانستم منتظر بمانم تا روی مبل ولو شوم و استراحت کنم.
بدون حسابوکتاب رشد کردن، بهصورت پراکنده قرار گرفتن، بهصورت نامنظم قرار گرفتن، بهصورت نامنظم رشد کردن، بهصورت پراکنده گسترش یافتن (شهر و منطقهی مسکونی و غیره)، بهصورت پراکنده روییدن، بهصورت نامنظم روییدن (گیاه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The refugee camp has sprawled.
اردوگاه آوارگان بیرویه رشد کرده است.
The ivy sprawled across the ground.
پیچک بهصورت پراکنده روی زمین رویید.
پخشوپلا کردن
The child sprawled his toys all over the living room floor.
کودک اسباببازیهای خود را در سراسر کف اتاق نشیمن پخشوپلا کرد.
I sprawled out my books on the table.
کتابهایم را روی میز پخشوپلا کردم.
ولوشدگی، پراکندگی (نامنظم)
The sprawl of books and papers on his desk made it difficult for him to find what he was looking for.
ولوشدگی کتابها و کاغذهای روی میز، کار او را برای یافتن چیزی که به دنبالش بود دشوار میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sprawl» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sprawl