فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sprawl

sprɒːl sprɔːl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

ولو شدن

I found her sprawled out on a chair asleep.

دیدم روی صندلی ولو شده و به خواب رفته است.

After a long day at work, I couldn't wait to sprawl out on the couch and relax.

بعد از یک روز کاری طولانی، نمی‌توانستم منتظر بمانم تا روی مبل ولو شوم و استراحت کنم.

verb - intransitive

بدون حساب‌وکتاب رشد کردن، به‌صورت پراکنده قرار گرفتن، به‌صورت نامنظم قرار گرفتن، به‌صورت نامنظم رشد کردن، به‌صورت پراکنده گسترش یافتن (شهر و منطقه‌ی مسکونی و غیره)، به‌صورت پراکنده روییدن، به‌صورت نامنظم روییدن (گیاه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The refugee camp has sprawled.

اردوگاه آوارگان بی‌رویه رشد کرده است.

The ivy sprawled across the ground.

پیچک به‌صورت پراکنده روی زمین رویید.

verb - transitive

پخش‌وپلا کردن

The child sprawled his toys all over the living room floor.

کودک اسباب‌بازی‌های خود را در سراسر کف اتاق نشیمن پخش‌وپلا کرد.

I sprawled out my books on the table.

کتاب‌هایم را روی میز پخش‌وپلا کردم.

noun

ولوشدگی، پراکندگی (نامنظم)

The sprawl of books and papers on his desk made it difficult for him to find what he was looking for.

ولوشدگی کتاب‌ها و کاغذهای روی میز، کار او را برای یافتن چیزی که به دنبالش بود دشوار می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sprawl

  1. verb sit or lie spread out
    Synonyms:
    sit lie spread extend stretch recline lounge slouch slump flop drape loll ramble trail straggle straddle lie spread-eagle
    Antonyms:
    straighten

ارجاع به لغت sprawl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sprawl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sprawl

لغات نزدیک sprawl

پیشنهاد بهبود معانی