گذشتهی ساده:
straggledشکل سوم:
straggledسومشخص مفرد:
stragglesوجه وصفی حال:
stragglingبه هر طرف پراکنده شدن، به هر سو روانه شدن (بوته و مو و غیره)، درهمبرهم بودن، ژولیده بودن، آشفته بودن (مو)، پخشوپلا بودن، پراکنده بودن (درخت و خانه و غیره)، نامنظم رشد کردن (دهکده)
The wind caused her hair to straggle across her face.
باد باعث شد موهایش روی صورتش به هر سو روانه شود.
The long grass in the field began to straggle as the wind blew through it.
با وزش باد در مزرعه، علفهای بلند در مزرعه شروع به هر طرف پراکنده شدن کردند.
به طور پراکنده حرکت کردن، جدا افتادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Defeated soldiers straggled back into camp.
سربازان شکستخورده بهطور پراکنده به اردوگاه برگشتند.
stay with the group, don't straggle!
با دیگران بمان، از دسته جدا نشو!
گروه پراکنده، دستهی ناهماهنگ
The straggle of books on the shelf were messy and disorganized.
دستهی ناهماهنگ کتابهای روی قفسه بههمریخته و آشفته بودند.
The children formed a straggle as they walked to school.
بچهها وقتی که به مدرسه میرفتند، گروهی پراکنده را شکل دادند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «straggle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/straggle