Stray

streɪ streɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    strayed
  • شکل سوم:

    strayed
  • سوم‌شخص مفرد:

    strays
  • وجه وصفی حال:

    straying
  • شکل جمع:

    strays

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun verb - intransitive
سرگردان، ولگردی، ولگرد، رهگذر، جانور بی‌صاحب، آواره کردن، سرگردان شدن، منحرف شدن، گمراه شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- the lambs that strayed were attacked by wolves
- بره‌هایی که از گله جدا شده بودند، گرگ‌ها به آن‌ها حمله کردند
- closing the door so that cattle will not stray
- بستن در برای اینکه احشام فرار نکنند
- those who stray from the path of truth
- آنانکه از جاده‌ی حقیقت منحرف می‌شوند
- do not stray from your role as teacher and guide!
- نقش خود به‌عنوان معلم و راهنما را رها مکن!
- keep to your topic and do not stray!
- دنبال موضوعت را بگیر و منحرف نشو!
- a stray sheep
- گوسفند گم‌شده
- a stray dog
- سگ ولگرد
- stray field
- میدان هرز
- a few stray words
- کلمات معدود و جسته و گریخته
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stray

  1. adjective abandoned, wandering
    Synonyms: devious, erratic, homeless, lost, roaming, roving, vagrant
  2. verb deviate, err
    Synonyms: circumlocute, depart, digress, divagate, diverge, do wrong, excurse, get off the subject, get off the track, get sidetracked, go off on a tangent, ramble, sin, wander
    Antonyms: remain, stay
  3. verb wander; get lost
    Synonyms: be abandoned, be lost, deviate, drift, err, gad, gallivant, go all over the map, go amiss, go astray, lose one’s way, meander, ramble, range, roam, rove, straggle, swerve, traipse, turn, wander away, wander off
    Antonyms: go direct

ارجاع به لغت stray

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stray» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stray

لغات نزدیک stray

پیشنهاد بهبود معانی