گذشتهی ساده:
strayedشکل سوم:
strayedسومشخص مفرد:
straysوجه وصفی حال:
strayingشکل جمع:
straysسرگردان شدن، منحرف شدن، گمراه شدن، از مسیر خارج شدن، راه را گم کردن
Make sure the children don’t stray from the group during the trip.
مطمئن شو که بچهها درطول سفر از گروه جدا نشوند.
If you stray, you might encounter dangerous wildlife.
اگر سرگردان شوید، ممکن است با حیات وحش خطرناک روبرو شوید.
the lambs that strayed were attacked by wolves.
برههایی که از گله جدا شده بودند، گرگها به آنها حمله کردند.
closing the door so that cattle will not stray
بستن در برای اینکه احشام فرار نکنند
منحرف شدن، خارج شدن، پرت شدن، دور شدن (از موضوع اصلی و...)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her thoughts kept straying during the lecture.
حواسش درطول سخنرانی مدام پرت میشد.
Try not to stray from the main argument during your presentation.
سعی کن درطول ارائه از بحث اصلی خارج نشوی.
keep to your topic and do not stray!
دنبال موضوعت را بگیر و منحرف نشو!
those who stray from the path of truth
آنانکه از جادهی حقیقت منحرف میشوند
do not stray from your role as teacher and guide!
نقش خود بهعنوان معلم و راهنما را رها مکن!
ولگرد، گمشده (حیوان خانگی)
"Who owns that cat?" "I don't know. I think it must be a stray."
«صاحب آن گربه کیست؟» «نمیدانم. فکر میکنم ولگرد باشد.»
They rescued a stray puppy from the street.
آنها تولهسگ گمشدهای را از خیابان نجات دادند.
a stray sheep
گوسفند گمشده
a stray dog
سگ ولگرد
پراکنده، سرگردان، بیهدف، متفرقه
A stray leaf blew into the room through the open window.
برگی سرگردان از پنجرهی باز به داخل اتاق وزید.
Stray light from the hallway crept into the dark room.
نور پراکندهای از راهرو وارد اتاق تاریک شد.
a few stray words
کلمات معدود و جسته و گریخته
stray field
میدان هرز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stray» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stray