سیار، درحال سفر، دورهگرد
The roving theater group performed in town squares.
گروه تئاتر سیار در میدانهای شهر اجرا داشت.
Roving journalists often cover breaking news in conflict zones.
خبرنگاران درحال سفر اغلب اخبار فوری در مناطق جنگی را پوشش میدهند.
فتیلهی پنبه (ریسهی نیمتاب)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The machine feeds the roving into the spinning frame.
دستگاه، فتیله را به قاب ریسندگی وارد میکند.
This roving is ideal for felting projects.
این فتیله برای پروژههای نمدمالی بسیار مناسب است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «roving» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/roving