فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Nomadic

noʊˈmædɪk nəʊˈmædɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چادر‌نشین، وابسته به کوچ‌گری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- nomadic tribes
- قبایل چادرنشین
- Foreign workers led a nomadic life.
- کارگران خارجی زندگی بی‌سروسامانی داشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nomadic

  1. adjective itinerant
    Synonyms:
    traveling roaming wandering migratory drifting vagrant roving peripatetic vagabond wayfaring itinerate migrant perambulatory perambulant gypsy pastoral
    Antonyms:
    settled native

ارجاع به لغت nomadic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nomadic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nomadic

لغات نزدیک nomadic

پیشنهاد بهبود معانی