فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Nomadic

noʊˈmædɪk nəʊˈmædɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    چادر‌نشین، وابسته به کوچ‌گری
    • - nomadic tribes
    • - قبایل چادرنشین
    • - Foreign workers led a nomadic life.
    • - کارگران خارجی زندگی بی‌سروسامانی داشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد nomadic

  1. adjective itinerant
    Synonyms: drifting, gypsy, itinerate, migrant, migratory, pastoral, perambulant, perambulatory, peripatetic, roaming, roving, traveling, vagabond, vagrant, wandering, wayfaring
    Antonyms: native, settled

ارجاع به لغت nomadic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nomadic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nomadic

لغات نزدیک nomadic

پیشنهاد بهبود معانی