امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wayfaring

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سفر سفر پیاده، سفر با پای پیاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a wayfaring stranger
- غریبه‌ای که با پای پیاده سفر می‌کند
- A wayfaring man was stood by the door last night.
- مردی که با پای پیاده سفر می‌کرد، دیشب کنار در، ایستاده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wayfaring

  1. adjective traveling
    Synonyms:
    drifting gadabout globe-trotting itinerant itinerate jet-setting journeying nomadic perambulant perambulatory peripatetic rambling roving rubbernecking vagabond vagrant voyaging walking wandering
    Antonyms:
    unmoving

ارجاع به لغت wayfaring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wayfaring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wayfaring

لغات نزدیک wayfaring

پیشنهاد بهبود معانی