فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Migratory

ˈmaɪɡrətɔːri maɪˈɡreɪtri / / ˈmaɪɡrətri maɪˈɡreɪtri / / ˈmaɪɡrətri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

وابسته به مهاجرت، مهاجرت‌کننده، جابه‌جا‌شونده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

migratory animals

جانوران کوچ‌گر، حیوانات مهاجر

large-scale migratory movements

جنبش‌های کوچ‌گرانه (مهاجرتی) در سطح گسترده

نمونه‌جمله‌های بیشتر

migratory farm laborers

کارگران کشاورزی سیار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد migratory

  1. adjective moving, traveling
    Synonyms:
    mobile temporary wandering shifting transient drifting changing immigrant immigrating nomadic roving vagrant itinerant casual unsettled errant ranging gypsy nomad peripatetic seasonal tramp on the move passing through transmigratory migrative impermanent passing over
    Antonyms:
    staying

لغات هم‌خانواده migratory

  • adjective
    migratory

ارجاع به لغت migratory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «migratory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/migratory

لغات نزدیک migratory

پیشنهاد بهبود معانی