فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Migrate

ˈmaɪɡreɪt maɪˈɡreɪt

گذشته‌ی ساده:

migrated

شکل سوم:

migrated

سوم‌شخص مفرد:

migrates

وجه وصفی حال:

migrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

کوچیدن، کوچ کردن، مهاجرت کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

They migrated to Australia.

آن‌ها به استرالیا مهاجرت کردند.

The Ghashghais migrate a few times each year.

قشقایی‌ها سالی چند‌بار کوچ می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Some birds migrate.

برخی پرندگان کوچ می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد migrate

  1. verb move, travel to another place
    Synonyms:
    leave travel journey wander roam rove trek shift emigrate immigrate voyage range drift nomadize transmigrate
    Antonyms:
    stay

لغات هم‌خانواده migrate

  • verb - intransitive
    migrate

ارجاع به لغت migrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «migrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/migrate

لغات نزدیک migrate

پیشنهاد بهبود معانی