فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Transmigrate

trænsˈmaɪɡreɪt ˈtrænzmaɪˈɡreɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - intransitive
فرا کوچ کردن، کوچ دادن، منتقل کردن، تناسخ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transmigrate

  1. verb to leave one's native land and settle in another
    Synonyms:
    migrate emigrate immigrate
  1. verb to change habitat seasonally
    Synonyms:
    move migrate emigrate reincarnate

ارجاع به لغت transmigrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transmigrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transmigrate

لغات نزدیک transmigrate

پیشنهاد بهبود معانی