فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Transmigration

ˌtrænsmaɪˈɡreɪʃn ˌtrænzmaɪˈɡreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • فرهنگسار، حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری، تبعید، فراکوچ
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد transmigration

  1. noun Migration
    Synonyms: trek, pilgrimage, movement
  2. noun Reincarnation
    Synonyms: metempsychosis, emigration, exodus, rebirth, immigration, avatar, migration, reincarnation

ارجاع به لغت transmigration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transmigration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transmigration

لغات نزدیک transmigration

پیشنهاد بهبود معانی