با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Emigration

ˌemɪˈgreɪʃn ˌemɪˈgreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    emigrations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
مهاجرت، کوچ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the emigration of people from famine-stricken countries
- برون‌کوچ (مهاجرت) مردم از کشورهای قحطی‌زده
- emigration officials
- مقامات رسمی (اداره‌ی) مهاجرت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد emigration

  1. noun migration
    Synonyms: resettlement, relocation, reestablishment, defection, expatriation, departure, removal, leaving, displacement, moving, crossing, transplanting, uprooting, exodus, exile, trek, journey, movement, march, travel, voyage, wandering, peregrination, shift, settling, homesteading, colonization
    Antonyms: immigration, arriving, remaining

ارجاع به لغت emigration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emigration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/emigration

لغات نزدیک emigration

پیشنهاد بهبود معانی