امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Movement

ˈmuːvmənt ˈmuːvmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    movements

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B2
حرکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He stood still without making any movement.
- او بدون جنب‌خوردن بی‌حرکت ایستاد.
- the movement of planets
- حرکت سیارات
noun countable C1
جنبش، نهضت
- women's liberation movement
- جنبش آزادی زنان
- The Civil Rights Movement brought about significant changes in society.
- نهضت حقوق مدنی تغییرات قابل توجهی در جامعه ایجاد کرد.
noun uncountable
تغییر (عقیده یا شیوه‌ی زندگی یا کار)
- The sudden movement of public opinion took everyone by surprise.
- تغییر ناگهانی افکار عمومی همه را غافل‌گیر کرد.
- The movement away from traditional methods of teaching is gaining momentum.
- تغییر و دور شدن از روش‌های سنتی تدریس در حال شتاب گرفتن است.
noun uncountable
نوسان، تغییر (قیمت و مقدار و حرارت و غیره)
- The movement in the stock market caused many investors to panic.
- نوسان بازار بورس باعث وحشت بسیاری از سرمایه‌گذاران شد.
- The sudden movement in the price of gold took everyone by surprise.
- تغییر ناگهانی قیمت طلا همه را شگفت‌زده کرد.
- There's been a lot of movement in oil shares.
- نوسان زیادی در سهام نفت رخ داده است.
noun countable
موسیقی موومان (بخش کاملی از یک اثر بزرگ‌تر موسیقی که خود آغاز و انجامی دارد)
- a symphony in four movements
- سمفونی دارای چهارمومان
- The final movement of the sonata left the audience in awe.
- موومان پایانی سونات تماشاگران را در حیرت فرو برد.
noun countable
جزء متحرک (ساعت و دستگاه)
- I had to replace the movements in my grandfather clock.
- مجبور شدم اجزای متحرک ساعت پدربزرگم عوض کنم.
- The clockmaker spent hours adjusting the movements of the watch.
- ساعت‌ساز چندین ساعت‌ را صرف تنظیم اجزای متحرک ساعت کرد.
noun
پزشکی تخلیه، عمل دفع
- Regular movements are essential for maintaining bowel health.
- تخلیه‌ی منظم برای حفظ سلامت روده ضروری است.
- The nurse monitored the patient's movement.
- پرستار عمل دفع بیمار را زیر نظر داشت.
noun
(نظامی) جابه‌جایی، نقل‌وانتقال
- Troop movements can be observed from space.
- از فضا می‌توان جابه‌جایی‌های نیروها را مشاهده کرد.
- The enemy detected our movement.
- دشمن متوجه نقل‌وانتقال ما شد.
noun
فعالیت، تحرک (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- The police are keeping a close watch on the criminal's movements.
- پلیس فعالیت‌های آن جنایت‌کار را دقیق تحت‌نظر دارد.
- Your movement are under monitoring.
- تحرکات شما تحت نظارت است.
noun
گرایش، تمایل، میل
- the movement away from government control of commerce
- گرایش مخالف با کنترل بازرگانی از طرف دولت
- Businesses that embrace a movement toward fairer pricing will attract more customers.
- کسب‌وکارهایی که میل به سمت قیمت‌گذاری منصفانه‌تر را پذیرفته‌اند، مشتریان بیشتری را جذب خواهند کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد movement

  1. noun motion, activity
    Synonyms: act, action, advance, agitation, alteration, change, changing, deed, development, displacement, dynamism, evolution, evolving, exercise, flight, flow, flux, gesture, journey, journeying, locomotion, maneuver, migration, mobility, motility, movableness, move, moving, operation, operativeness, passage, progress, progression, regression, roaming, shift, shifting, steps, stir, stirring, transferal, transit, translating, transplanting, undertaking, velocity, voyaging, wandering
    Antonyms: cessation, halt, inaction, inactivity, pause, stoppage
  2. noun drive, campaign
    Synonyms: change, crusade, current, demonstration, displacement, drift, evolution, faction, flight, flow, front, group, grouping, march, mobilization, organization, party, patrol, shift, sweep, swing, tendency, transfer, transition, trend, unrest, withdrawal
    Antonyms: indifference

لغات هم‌خانواده movement

ارجاع به لغت movement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «movement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/movement

لغات نزدیک movement

پیشنهاد بهبود معانی