شکل جمع:
movementsحرکت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
He stood still without making any movement.
او بدون جنبخوردن بیحرکت ایستاد.
the movement of planets
حرکت سیارات
جنبش، نهضت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
women's liberation movement
جنبش آزادی زنان
The Civil Rights Movement brought about significant changes in society.
نهضت حقوق مدنی تغییرات قابل توجهی در جامعه ایجاد کرد.
تغییر (عقیده یا شیوهی زندگی یا کار)
The sudden movement of public opinion took everyone by surprise.
تغییر ناگهانی افکار عمومی همه را غافلگیر کرد.
The movement away from traditional methods of teaching is gaining momentum.
تغییر و دور شدن از روشهای سنتی تدریس در حال شتاب گرفتن است.
نوسان، تغییر (قیمت و مقدار و حرارت و غیره)
The movement in the stock market caused many investors to panic.
نوسان بازار بورس باعث وحشت بسیاری از سرمایهگذاران شد.
The sudden movement in the price of gold took everyone by surprise.
تغییر ناگهانی قیمت طلا همه را شگفتزده کرد.
There's been a lot of movement in oil shares.
نوسان زیادی در سهام نفت رخ داده است.
موسیقی موومان (بخش کاملی از یک اثر بزرگتر موسیقی که خود آغاز و انجامی دارد)
a symphony in four movements
سمفونی دارای چهارمومان
The final movement of the sonata left the audience in awe.
موومان پایانی سونات تماشاگران را در حیرت فرو برد.
جزء متحرک (ساعت و دستگاه)
I had to replace the movements in my grandfather clock.
مجبور شدم اجزای متحرک ساعت پدربزرگم عوض کنم.
The clockmaker spent hours adjusting the movements of the watch.
ساعتساز چندین ساعت را صرف تنظیم اجزای متحرک ساعت کرد.
پزشکی تخلیه، عمل دفع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
Regular movements are essential for maintaining bowel health.
تخلیهی منظم برای حفظ سلامت روده ضروری است.
The nurse monitored the patient's movement.
پرستار عمل دفع بیمار را زیر نظر داشت.
(نظامی) جابهجایی، نقلوانتقال
Troop movements can be observed from space.
از فضا میتوان جابهجاییهای نیروها را مشاهده کرد.
The enemy detected our movement.
دشمن متوجه نقلوانتقال ما شد.
فعالیت، تحرک (معمولاً بهصورت جمع میآید)
The police are keeping a close watch on the criminal's movements.
پلیس فعالیتهای آن جنایتکار را دقیق تحتنظر دارد.
Your movement are under monitoring.
تحرکات شما تحت نظارت است.
گرایش، تمایل، میل
the movement away from government control of commerce
گرایش مخالف با کنترل بازرگانی از طرف دولت
Businesses that embrace a movement toward fairer pricing will attract more customers.
کسبوکارهایی که میل به سمت قیمتگذاری منصفانهتر را پذیرفتهاند، مشتریان بیشتری را جذب خواهند کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «movement» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/movement