امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Locomotion

ˌloʊkəˈmoʊʃn ˌləʊkəˈməʊʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
حرکت، جنبش، نقل‌وانتقال، تحرک، جابه‌جایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The bird's graceful locomotion through the air is a marvel to observe.
- حرکت زیبای پرنده در هوا شگفت‌انگیز است.
- Engineers are developing new technologies to enhance robotic locomotion.
- مهندسان درحال توسعه‌ی فن‌آوری‌های جدید برای تقویت حرکت روباتیک هستند.
noun countable uncountable
مسافرت، سفر
- Locomotion in water differs significantly from movement on land.
- مسافرت در آب به طور قابل توجهی با مسافرت در خشکی متفاوت است.
- The invention of the wheel revolutionized locomotion.
- اختراع چرخ، به سفر تغییرات اساسی داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد locomotion

  1. noun movement
    Synonyms:
    action mobileness mobility motion moving progression travel travelling

ارجاع به لغت locomotion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «locomotion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/locomotion

لغات نزدیک locomotion

پیشنهاد بهبود معانی