فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Locomotion

ˌloʊkəˈmoʊʃn ˌləʊkəˈməʊʃn

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal

حرکت، جنبش، نقل‌وانتقال، تحرک، جابه‌جایی

The bird's graceful locomotion through the air is a marvel to observe.

حرکت زیبای پرنده در هوا شگفت‌انگیز است.

Engineers are developing new technologies to enhance robotic locomotion.

مهندسان درحال توسعه‌ی فن‌آوری‌های جدید برای تقویت حرکت روباتیک هستند.

noun countable uncountable

مسافرت، سفر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Locomotion in water differs significantly from movement on land.

مسافرت در آب به طور قابل توجهی با مسافرت در خشکی متفاوت است.

The invention of the wheel revolutionized locomotion.

اختراع چرخ، به سفر تغییرات اساسی داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد locomotion

  1. noun movement
    Synonyms:
    motion travel travelling action mobility moving mobileness

ارجاع به لغت locomotion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «locomotion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/locomotion

لغات نزدیک locomotion

پیشنهاد بهبود معانی