با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Locomotive

ˌloʊkəˈmoʊt̬ɪv ˌləʊkəˈməʊtɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    locomotives

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
وابسته به تحرک، متحرک، لوکوموتیو، حرکت‌دهنده، نیروی محرکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- locomotive design
- طرح لوکوموتیو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد locomotive

  1. noun A wheeled vehicle consisting of a self-propelled engine that is used to draw trains along railway tracks
    Synonyms: engine, steam-engine, electric locomotive, diesel locomotive, diesel, wood-burner, passenger locomotive, freight locomotive, locomotive engine, iron-horse, railway locomotive
  2. adjective Of or relating to locomotion
    Synonyms: locomotor, automechanical, automotive, biomechanical, horseless, self-drive, self-moved, transportational, vehicular

ارجاع به لغت locomotive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «locomotive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/locomotive

لغات نزدیک locomotive

پیشنهاد بهبود معانی