Engine

ˈendʒɪn ˈendʒɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    engines

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
موتور، ماشین، اسباب، آلت، محرک، ماشین بخار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I repaired this car's engine.
- موتور این اتومبیل را تعمیر کردم.
- engines of torture
- آلات شکنجه
- engines of warfare
- ابزار جنگ
verb - transitive
تدبیر کردن، نقشه کشیدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد engine

  1. noun device that drives a machine
    Synonyms: agent, apparatus, appliance, barrel, contrivance, cylinder, diesel, dynamo, fan, generator, horses, implement, instrument, means, mechanism, motor, piston, pot, powerhouse, power plant, power train, putt-putt, rubber band, tool, transformer, turbine, weapon, what’s under the hood

ارجاع به لغت engine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «engine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/engine

لغات نزدیک engine

پیشنهاد بهبود معانی