گذشتهی ساده:
implementedشکل سوم:
implementedسومشخص مفرد:
implementsوجه وصفی حال:
implementingشکل جمع:
implementsافزار، ابزار، اسباب، آلت
implements of war
جنگ افزارها
a farm implement
ابزار کشاورزی
In the beginning humans used stone implements.
انسانها در آغاز از ابزارهای سنگی استفاده میکردند.
انجام دادن، ایفا کردن، اجرا کردن، تکمیل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to implement new plans
نقشههای جدیدی را اجرا کردن
The government is going to implement reforms.
دولت اصلاحات را پیگیری خواهد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «implement» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/implement