گذشتهی ساده:
machinedشکل سوم:
machinedسومشخص مفرد:
machinesوجه وصفی حال:
machiningشکل جمع:
machinesماشین، دستگاه، خودرو، ابزار
a washing machine
ماشین رختشویی
a sewing machine
چرخ خیاطی، ماشین خیاطی
A computer is a machine that can think and reason.
کامپیوتر ماشینی است که میتواند فکر و استدلال کند.
a flying machine
هواپیما
He brought his machine to a halt.
او اتومبیل خود را متوقف کرد.
Disease alters the balance of the human machine.
بیماری توازن دستگاه بدن انسان را بر هم میزند.
Germany built up a powerful military machine.
آلمان دستگاه نظامی نیرومندی بهوجود آورد.
ماشین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
That event unravelled the country's social machine.
آن رویداد نظام اجتماعی کشور را در هم ریخت.
The industrial age made machines of some men.
عصر صنعت برخی انسانها را به ماشین تبدیل کرد.
machine-made shoes
کفش ماشینی
You have to machine the edges of the curtain.
باید حاشیههای پرده را با چرخ خیاطی بدوزی.
با ماشین رفتن
با ماشین رختشویی شستن
اسپرسوساز، دستگاه اسپرسو، دستگاه اسپرسوساز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «machine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/machine