فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Contraption

kənˈtræpʃn kənˈtræpʃn

شکل جمع:

contraptions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

(عامیانه) دستگاه (به‌ویژه اگر عجیب یا پیچیده یا سرهم‌بندی‌شده باشد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He claimed that his contraption will make humans invisible.

او مدعی بود که دستگاه سرهم بندی‌شده‌اش انسان را نامرئی می‌کند.

She showed us a strange contraption that looked like a satellite dish.

او به ما دستگاه سرهم بندی‌شده‌ای نشان داد که شبیه دیش ماهواره بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contraption

  1. noun device
    Synonyms:
    machine device gadget mechanism appliance gizmo thingamajig widget apparatus contrivance rig doohickey Rube Goldberg device

ارجاع به لغت contraption

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contraption» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contraption

لغات نزدیک contraption

پیشنهاد بهبود معانی