فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:
Mechanism
ˈmekənɪzm
ˈmekənɪzm
شکل جمع:
mechanismsمعنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
noun
countable
C1
ساختمان، اجزا متشکل، اجزا
watch mechanism
اجزای ساعت
noun
countable
مکانیسم، طرز کار، ساز و کار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the mechanism of a clock
ساز و کار یک ساعت دیواری
the mechanism of the universe
نظام جهان
نمونه‌جمله‌های بیشتر
defense mechanism
مکانیسم دفاعی
مترادف و متضاد mechanism
-
noun machine, deviceSynonyms:tool device instrument motor system appliance gadget machinery structure components works gears apparatus contrivance workings gimmick black box innards doohickey
-
noun means, methodSynonyms:method system process procedure operation agency medium performance execution technique functioning workings
لغات هم‌خانواده mechanism
-
adjectivemechanical, mechanized, mechanistic
-
adverbmechanically, mechanistically
ارجاع به لغت mechanism
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «mechanism» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mechanism
لغات نزدیک mechanism
- - mechanician
- - mechanics
- - mechanism
- - mechanist
- - mechanistic