امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Execution

ˌeksəˈkjuːʃn ˌeksəˈkjuːʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    executions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
اجرا، انجام، اعدام، ضبط، توقیف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun
اجرا
- They demanded the execution of all drug peddlers.
- آن‌ها اعدام همه‌ی فروشندگان مواد مخدر را خواهان شدند.
- The execution of orders is more difficult than their issuance.
- اجرای دستورات از صدور آن‌ها دشوارتر است.
- The execution of this role requires a lot of skill and talent.
- ایفای این نقش خیلی مهارت و استعداد می‌خواهد.
- the perfect execution of a dive
- اجرای بی‌نقص یک شیرجه (در آب)
- the execution of court judgements
- اجرای احکام دادگاه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد execution

  1. noun killing
    Synonyms:
    beheading capital punishment contract killing crucifixion decapitation electrocution gassing guillotining hanging hit impalement lethal injection necktie party punishment rub out shooting strangling strangulation
  1. noun carrying out of a task
    Synonyms:
    accomplishment achievement administration completion consummation delivery discharge doing effect enactment enforcement fulfilling implementation nuts and bolts operation performance prosecution realization rendering style
    Antonyms:
    abandoning disregard failure forgetting ignorance leaving neglect

لغات هم‌خانواده execution

ارجاع به لغت execution

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «execution» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/execution

لغات نزدیک execution

پیشنهاد بهبود معانی