Hanging

ˈhæŋɪŋ ˈhæŋɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hung
  • شکل سوم:

    hung
  • سوم شخص مفرد:

    hangs
  • شکل جمع:

    hangings
  • noun adjective
    عمل آویختن، اعدام، به‌دار زدن، چیز آویخته شده (مثل پرده و غیره)، آویز، معلق، آویزان، درحال تعلیق، محزون، سزاوار اعدام
    • - Bunches of grapes were hanging from the vines.
    • - خوشه‌های انگور از تاک‌ها آویخته بودند.
    • - It will always remain a hanging question for me.
    • - آن همیشه برای من پرسش بی‌جوابی خواهد بود.
    • - People went to see his hanging.
    • - مردم رفتند که به دار آویخته شدن او را تماشا کنند.
    • - the hangings on the wall
    • - تزئینات روی دیوار
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hanging

  1. adjective dangling
    Synonyms: swaying, swinging, jutting, overhanging, beetling, projecting, pendent, suspended, fastened to, pendulous, drooping

لغات هم‌خانواده hanging

ارجاع به لغت hanging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hanging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hanging

لغات نزدیک hanging

پیشنهاد بهبود معانی