عمل آویختن، اعدام، بهدار زدن، چیز آویخته شده (مثل پرده و غیره)، آویز، معلق، آویزان، درحال تعلیق، محزون، سزاوار اعدام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Bunches of grapes were hanging from the vines.
خوشههای انگور از تاکها آویخته بودند.
It will always remain a hanging question for me.
آن همیشه برای من پرسش بیجوابی خواهد بود.
People went to see his hanging.
مردم رفتند که به دار آویخته شدن او را تماشا کنند.
the hangings on the wall
تزئینات روی دیوار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hanging» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hanging