Pendent

ˈpendənt ˈpendənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

adjective noun
آویخته، آویزان، معلق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
adjective noun
پیش آمده
noun adjective
معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم‌گیری، در دست انجام یا داوری، قریب‌الوقوع
adjective noun
رجوع شود به: pendant
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pendent

  1. adjective hanging
    Synonyms: dangling, dependent, drooping, pending, pendulant, pensile, suspended, swinging

ارجاع به لغت pendent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pendent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pendent

لغات نزدیک pendent

پیشنهاد بهبود معانی