با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Execute

ˈeksəkjuːt ˈeksəkjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    executed
  • شکل سوم:

    executed
  • سوم‌شخص مفرد:

    executes
  • وجه وصفی حال:

    executing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
اعدام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- They executed many innocent people.
- آنان بی‌گناهان زیادی را اعدام کردند.
- The criminal was executed for his heinous crimes.
- جنایتکار به جرم جنایات شنیع خود اعدام شد.
verb - transitive formal
اجرا کردن، به اجرا درآوردن، انجام دادن (دستور و کار و غیره)، به مرحله‌ی عمل درآوردن، پیاده کردن (نقشه و طرح و غیره)، عملی کردن، تحقق بخشیدن (آمال و هدف و غیره)
- to execute another's orders
- دستورهای دیگری را انجام دادن
- to execute a military maneuver
- اجرا کردن مانور نظامی
- The parliament passes laws and the government executes them.
- پارلمان قانون وضع می‌کند و دولت آن را به اجرا درمی‌آورد.
verb - transitive formal
اجرا کردن (رقص و کنسرت و غیره)
- He executed a difficult piece (of music).
- او یک قطعه‌ی دشوار را اجرا کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد execute

  1. verb kill
    Synonyms: assassinate, behead, bump off, do in, electrocute, eliminate, finish, gas, guillotine, hang, knock off, liquidate, murder, purge, put away, put to death, shoot
    Antonyms: bear, create
  2. verb carry out a task
    Synonyms: accomplish, achieve, act, administer, administrate, bring off, bring to fruition, cause, come through, complete, consummate, deal with, discharge, do, do the job, do the trick, do to a T, earn wings, effect, enact, enforce, finish, fulfill, get there, govern, hack it, hit, implement, make it, meet, percolate, perform, play, polish off, prosecute, pull off, put into effect, put over, put through, realize, render, sail through, score, take care of, take care of business, transact
    Antonyms: abandon, disregard, fail, forget, ignore, leave, miss, neglect, shirk

لغات هم‌خانواده execute

ارجاع به لغت execute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «execute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/execute

لغات نزدیک execute

پیشنهاد بهبود معانی