گذشتهی ساده:
executedشکل سوم:
executedسومشخص مفرد:
executesوجه وصفی حال:
executingاعدام کردن
They executed many innocent people.
آنان بیگناهان زیادی را اعدام کردند.
The criminal was executed for his heinous crimes.
جنایتکار به جرم جنایات شنیع خود اعدام شد.
اجرا کردن، به اجرا درآوردن، انجام دادن (دستور و کار و غیره)، به مرحلهی عمل درآوردن، پیاده کردن (نقشه و طرح و غیره)، عملی کردن، تحقق بخشیدن (آمال و هدف و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to execute another's orders
دستورهای دیگری را انجام دادن
to execute a military maneuver
اجرا کردن مانور نظامی
The parliament passes laws and the government executes them.
پارلمان قانون وضع میکند و دولت آن را به اجرا درمیآورد.
اجرا کردن (رقص و کنسرت و غیره)
He executed a difficult piece (of music).
او یک قطعهی دشوار را اجرا کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «execute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/execute