با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Prosecute

ˈprɑːsəkjuːt ˈprɒsɪkjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    prosecuted
  • شکل سوم:

    prosecuted
  • سوم‌شخص مفرد:

    prosecutes
  • وجه وصفی حال:

    prosecuting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive C2
تعقیب قانونی کردن، دنبال کردن پیگرد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to prosecute a war with dedication
- جنگ را با از خودگذشتگی پیگیری کردن
- They prosecuted fishing on a large scale.
- آن‌ها به مقدار زیاد ماهیگیری می‌کردند.
- They prosecuted them for fraud.
- آن‌ها را به‌دلیل کلاه‌برداری مورد تعقیب قرار دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prosecute

  1. verb bring action against in court
    Synonyms: arraign, bring suit, bring to trial, contest, do, haul into court, indict, involve in litigation, law, litigate, prefer charges, pull up, put away, put on docket, put on trial, see in court, seek redress, sue, summon, take to court, try, turn on the heat
    Antonyms: exonerate, free, liberate, pardon
  2. verb follow through, persevere
    Synonyms: carry on, carry through, conduct, continue, direct, discharge, engage in, execute, follow up, manage, perform, persist, practice, pursue, put through, see through, wage, work at
    Antonyms: cease, halt, stop

ارجاع به لغت prosecute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prosecute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prosecute

لغات نزدیک prosecute

پیشنهاد بهبود معانی