گذشتهی ساده:
prosecutedشکل سوم:
prosecutedسومشخص مفرد:
prosecutesوجه وصفی حال:
prosecutingتعقیب قانونی کردن، دنبال کردن، پیگیری قضایی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to prosecute a war with dedication
جنگ را با از خودگذشتگی پیگیری کردن
They prosecuted fishing on a large scale.
آنها به مقدار زیاد ماهیگیری میکردند.
They prosecuted them for fraud.
آنها را بهدلیل کلاهبرداری مورد تعقیب قرار دادند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prosecute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prosecute