شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای بیستونهم : doh
do در معنای سیام مخفف عبارت Doctor of Osteopathic یا Doctor of Osteopathy است.
فعل کمکی که در جملات منفی و سوالی (و گاهاً مثبت) در کنار افعال دیگر استفاده میشود
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I don't (do not) like ice cream.
بستنی دوست ندارم.
Do you know my name?
اسم مرا میدانی؟
Did they write the letter?
آیا (آنها) نامه را نوشتند؟
do stay tonight
حتماً امشب بمان
Do not go!
نرو!
Little did he realize.
کممتوجه بود.
مگر نه، درسته، واقعاً (بهجای فعل اصلی در سوالات انتهای جمله برای تأیید، تأکید یا بیان تعجب)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
You finished the assignment, didn't you?
تکالیف را تمام کردی، درسته؟
She likes chocolate ice cream, doesn't she?
اون از بستنی شکلاتی خوشش میاد، مگه نه؟
They finished the project early, did they?
آنها پروژه را زودتر تمام کردند، مگر نه؟
برای جلوگیری از تکرار فعل
love me as I do you
همانطور که تو را دوست دارم، مرا دوست بدار
Sarah enjoys swimming more than I do.
سارا بیشتر از من از شنا کردن لذت میبرد.
I don't watch horror movies, and neither do you.
نه من فیلم ترسناک میبینم نه شما.
She loves hiking, and so do I.
او عاشق کوهنوردی است، من هم همینطور.
برای تأکید بیشتر فعل اصلی
Do come in!
حتما بیا تو!
She does appreciate your help with the project.
او واقعاً قدردان کمک شما در پروژه است.
We do want to make this a memorable event.
ما واقعاً قصد داریم این رویداد بهیادماندنی را برگزار کنیم.
انجام دادن، کاری کردن، عمل کردن
Who did this to you?
کی این عمل را نسبت به تو انجام داد؟
Do what I tell you!
آنچه را که به تو میگویم بکن!
Who did this?
کی این کار را کرد؟
to do great deeds
کارهای بزرگی را انجام دادن
Do, don't merely talk!
تنها حرف را نزن - عمل کن!
بر عهده گرفتن، مسئولیت انجام کاری را قبول کردن، پرداختن به کاری، رسیدگی کردن به کاری
Can you do the arrangements for the meeting?
آیا میتوانی مسئولیت هماهنگیهای جلسه را قبول کنی؟
He will do the planning for the new project.
او کارهای برنامهریزی پروژه جدید را بر عهده خواهد گرفت.
انگلیسی بریتانیایی درس خواندن
She did history for her degree.
او برای گرفتن مدرک تاریخ خواند.
They did mathematics in their final year.
آنها در سال آخر ریاضیات خواندند.
حل کردن، به جواب رسیدن (معما یا پازل)
Can you do this riddle for me?
آیا میتوانی جواب این معما را بدهی؟
I need to do the math problems before the test.
باید قبل از امتحان این سوالات ریاضی را حل کنم.
درست کردن، آماده کردن، ساختن، تولید کردن
Dinner has been done for an hour.
یک ساعت است شام آماده شده است.
Can you do the artwork for the school project?
آیا میتوانید کارهای هنری را برای پروژهی مدرسه درست کنید؟
انگلیسی بریتانیایی به پایان رساندن کاری، تمام کردن، بس کردن
Are you done with your homework?
آیا تکالیفت را به پایان رساندی؟
We are done arguing about this issue.
مشاجرهی ما دربارهی این مشکل تمام شده است.
I’m not done with this book yet.
هنوز کارم با این کتاب تمام نشده است.
تمیز کردن، مرتب کردن، زیبا کردن
to do one's hair
موی خود را درست کردن
to do one's nails
ناخنهای خود را گرفتن (با سوهان یا مانیکور زدن)
Can you please do the living room before the party?
آیا میتوانی اتاق نشیمن را قبل از مهمانی تمیز کنی؟
Please do the dishes.
لطفاً ظرفها را بشور.
She always does her make-up before going out.
او همیشه قبل از بیرون رفتن آرایش میکند.
to do the ironing
اتوکشی کردن
انگلیسی بریتانیایی چیدن چیزی، بستن (کراوات و...)
Can you do the table settings for the dinner?
آیا میتوانی میز را برای شام بچینی؟
He can do the seating plan for the wedding.
او میتواند صندلیها را برای مراسم عروسی بچیند.
Please do the flowers before the guests arrive.
لطفاً قبل از رسیدن مهمانها گلها را بچین.
رفتن به جایی با اتومبیل، راندن اتومبیل
She does 100 kilometers on a full tank.
او میتواند با باک پر صد کیلومتر براند.
We need to do the distance quickly before sunset.
باید قبل از غروب خورشید این مسافت را طی کنیم.
This car does the speed limit easily.
این خودرو بهراحتی با تمام سرعت حرکت میکند.
to do 60 miles an hour
ساعتی ۶۰ مایل رفتن
سفر کردن، به اتمام رساندن سفر
We did England in two months.
سفر به انگلستان را در دو ماه تمام کردیم.
We did the trip to New York.
ما به نیویورک سفر کردیم.
انگلیسی بریتانیایی کافی بودن، کفایت کردن، قابل قبول بودن، مناسب بودن، رضایتبخش بودن
Black clothes will do.
لباس سیاه مناسب است.
Will this do?
آیا این کافی است؟
A quick snack will do until dinner.
کمی خوراکی تا زمان شام کفایت میکند.
A simple solution will do in this case.
راهحلی ساده در این مورد قابل قبول است.
ارائه کردن، عرضه کردن، فروختن
The store does discounts on seasonal items.
این مغازه روی محصولات فصلی خود تخفیف ارائه میدهد.
Our company does maintenance services for all equipment.
شرکت ما خدمات تعمیرونگهداری را برای کلیهی تجهیزات عرضه میکند.
پختن، آماده کردن غذا
The meat is not done yet.
گوشت هنوز پخته نشده است.
do the pasta for tonight's dinner
برای شام امشب پاستا بپز.
گذران زندگی (زندگی کردن در وضعیت خاصی)
She seems to be doing fine after the surgery.
بهنظر میرسد بعد از عمل اوضاعش خوب است.
He's doing poorly in his math class this year.
امسال او اوضاع بدی (عملکرد ضعیفی) در کلاس ریاضی دارد.
Mary is doing great in her new job.
مری اوضاع بسیار خوبی در شغل جدیدش دارد.
اجرا کردن نمایشنامه، بازی کردن بهجای شخصیت، ایفای نقش کردن
I did Portia.
من نقش پورشیا را بازی کردم.
We did Hamlet.
ما (نمایش) هملت را اجرا کردیم.
از جایی دیدن کردن، گشتوگذار کردن، گشتن در جایی
We plan to do Paris next summer.
ما برنامه داریم که سال بعد از پاریس دیدن کنیم.
Let’s do the museums while we’re in London.
بیا تا وقتی در لندن هستیم موزهها را بگردیم.
She hopes to do the local attractions during her trip.
او امیدوار است که در طول سفرش در جاذبههای محلی گشتوگذار کند.
انگلیسی بریتانیایی دزدی کردن، به سرقت بردن
They planned to do the jewelry store under the cover of night.
آنها برنامه چیدند تا در شب بهصورت مخفیانه از جواهرفروشی دزدی کنند.
The gang was caught after they tried to do the bank on the weekend.
اعضای باند پس از تلاش برای سرقت از بانک در آخرهفته دستگیر شدند.
انگلیسی بریتانیایی سر کسی کلاه گذاشتن، گول زدن
You've been done.
کلاه سرت گذاشتهاند.
Sarah tried to do him for the concert tickets, but he caught on.
سارا سعی کرد سر بلیطهای کنسرت او را گول بزند، اما او مچش را گرفت.
حبس کشیدن، به زندان رفتن
She ended up doing time for her role in the fraud operation.
او در نهایت برای نقش خود در عملیات کلاهبرداری مدتی به زندان رفت.
Many people do time for crimes they didn't commit.
مردم زیادی برای جرمی که نکردند، حبس میکشند.
انگلیسی بریتانیایی گوشمالی دادن، نفله کردن، مجازات کردن، جریمه شدن
His enemies did him in.
دشمنانش او را نفله کردند.
They plan to do the troublemaker for his actions.
آنها قصد دارند آدم دردسرساز را برای کارهایش مجازات کنند.
I heard he got done for driving without a license.
شنیدم که او برای رانندگی بدون گواهینامه جریمه شده.
موادمخدر کشیدن، مواد مصرف کردن
I have never done drugs.
من هرگز موادمخدر مصرف نکردهام.
He decided to do cocaine at the party.
او تصمیم گرفت که در مهمانی کوکائین بکشد.
گاییدن، کردن، سکس کردن
I can't believe they decided to do it so quickly.
باورم نمیشود که آنها تصمیم گرفتند که خیلی زود سکس کنند.
He said he'd do her after the party.
او گفت بعد از مهمانی او را میکند.
رفتار، اقدام، کار، حرکت
It’s a poor do when hard work isn’t recognized.
این رفتار منصفانهای نیست که سختکوشی کسی دیده نشود.
She believes in fair dos, advocating for equal pay for all employees.
او به اقدامهای منصفانه اعتقاد دارد و از دستمزد برابر برای همه کارمندان حمایت میکند.
His treatment of the staff was a poor do, lacking any sense of fairness.
رفتار او با کارکنان حرکت بدی بود و ذرهای انصاف نداشت.
انگلیسی بریتانیایی مهمانی، مراسم، رویداد اجتماعی
Last night's do was filled with laughter and great music.
مراسم دیشب سراسر خنده و موسیقی خوب بود.
She organized a lovely do to celebrate their anniversary.
او برای جشن گرفتن سالگرد ازدواجشان مهمانی دوستداشتنی ترتیب داد.
موسیقی دو (نام نخستین نت موسیقی)
Can you hit that high do effortlessly?
آیا میتوانی بهراحتی به نت دوی بالا برسی؟
The teacher emphasized the importance of the do.
معلم روی اهمیت نت دو تأکید کرد.
دکتر استخواندرمانی
After her training, she became a D.O. in her state.
پس از گذراندن تمرینات او در ایالت خود دکتر استخواندرمانی شد.
The clinic is staffed by several experienced D.O.s.
در این کلینیک چندین دکتر استخواندرمانی باتجربه کار میکنند.
رفتار کردن نسبت به یا برای
(عامیانه) با دقت انجام دادن
به کار بردن، به کار زدن، مفید یافتن، به درد خور بودن
تنهایی انجام دادن، بینیاز بودن از
احترام کردن، احترام گذاشتن
خوب (یا سالم) بودن
موفق شدن، (کار کسی) گرفتن
بایدها و نبایدها، مقررات، چیزهای موجه و غیرموجه، موارد قانونی و غیرقانونی
1- موفق بودن، کامیاب بودن 2- (بیمار) رو به بهبود بودن
ربط داشتن، مربوط بودن، ارتباط داشتن
آیا امشب خبری هست؟ (مهمانی و غیره هست؟)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «do» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/do