Comport

kəmˈpɔːrt kəmˈpɔːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive verb - intransitive
سازش کردن، جور بودن، تحمل کردن، دربرداشتن، حامل بودن، رفتار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He comported himself like a gentleman.
- او مثل آقا رفتار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comport

  1. verb to conduct oneself in a specified way
    Synonyms:
    act do behave conduct acquit carry bear deport demean quit
    Antonyms:
    misbehave

ارجاع به لغت comport

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comport» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/comport

لغات نزدیک comport

پیشنهاد بهبود معانی