تحمل کردن، کنار آمدن، برتافتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
She couldn't bear her mother-in-law.
یارای تحمل مادر شوهرش را نداشت.
Prison life was difficult to bear.
تحمل زندگی در زندان دشوار بود.
پذیرفتن، قبول کردن، به عهده گرفتن (مسئولیت و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I will bear the responsibility for completing the project on time.
مسئولیت کامل کردن پروژه سر وقت را خواهم پذیرفت.
He must bear the consequences of his actions.
باید عواقب اعمال خود را قبول کند.
داشتن
to bear a secret
سری (راز و رمز) داشتن
Please bear in mind that you must return the book by next week.
لطفاً در ذهن داشته باشید که تا هفتهی آتی باید کتاب را برگردانید.
نگه داشتن، تحمل کردن (وزن و بار و غیره)
This beam bears all of the roof's weight.
این شاهتیر همهی وزن طاق را نگه میدارد.
The tree branches cannot bear the weight of the snow.
شاخههای درخت نمیتوانند وزن برف را تحمل کنند.
زاییدن، به دنیا آوردن (بچه)
Altogether, Robab bore six children.
رباب رویهمرفته شش بچه زایید.
She is due to bear her baby in just a few weeks.
قرار است تا چند هفتهی دیگر بچهاش را به دنیا بیاورد.
گیاهشناسی میوه دادن، ثمر دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The tree bore fruit.
درخت میوه داد.
The apple tree bears fruit every fall.
درخت سیب هر پاییز میوه میدهد.
حمل کردن، بردن
He went to see his ill mother, bearing flowers.
درحالیکه گل حمل میکرد (گل بهدست) به دیدار مادر بیمارش رفت.
He bears a tray of drinks to the table for the guests.
او سینی نوشیدنی را برای مهمانان روی میز میبرد.
متمایل شدن، پیچیدن
The ship began to bear south towards the open sea.
کشتی شروع به متمایل شدن به سمت جنوب به سمت دریای آزاد کرد.
Bear right at the bend.
سر پیچ به طرف راست بپیچید.
شهادت دادن (به چیزی) (bear testimony/witness)
I told you the truth and Homa can bear witness.
راستش را به شما گفتم و هما میتواند شهادت بدهد (هما شاهد است).
I can bear witness to the fact that he was at the scene of the crime.
میتوانم شهادت دهم که او در صحنهی جنایت بوده است.
قدیمی شهادت دروغ دادن (علیه کسی) (bear false witness)
I will not bear false witness against my neighbor.
علیه همسایهام شهادت دروغ نخواهم داد.
We must never bear false witness against others for personal gain.
هرگز نباید برای منافع شخصی علیه دیگران شهادت دروغ بدهیم.
جانورشناسی خرس
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The hunter spotted a bear in the distance.
شکارچی خرسی را از دور دید.
I saw a brown bear fishing in the river.
خرس قهوهایای را دیدم که در رودخانه ماهی میگرفت.
خرس، گندهبک پشمالو (مرد)
The bear at the bar was chatting up a younger girl.
خرس در بار مشغول گپ زدن با دختر جوانتر بود.
The bear at the bar was the center of attention.
گندهبک پشمالو در بار مرکز توجه بود.
اقتصاد خرس (کسی که معتقد است قیمت سهام و رمزارز و غیره رو به نزول است و معمولا پرتفوی خود را میفروشد تا بعداً همان را ارزانتر بخرد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
The bear was successful in predicting the market downturn.
خرس در پیشبینی فروگرد بازار موفق بود.
Being a bear in the cryptocurrency market requires patience.
خرس بودن در بازار رمزارزها نیاز به صبر دارد.
مناسب ... بودن، درخور ... بودن، ارزش ... را داشتن
His actions bear careful watching.
اعمال او درخور نظارت دقیق است (باید بهدقت اعمال او را بررسی کرد).
The situation does not bear any further delays.
این وضعیت ارزش هیچگونه تأخیر بیشتری را ندارد.
دربرداشتن، با خود داشتن (امضا و داغ و غیره)
The painting bears the signature of the artist.
نقاشی امضای هنرمند را در خود دارد.
The letter bore his signature.
نامه امضای او را داشت.
رفتار کردن
He bore himself like a gentleman.
او مثل یک جوانمرد رفتار میکرد.
She always bears well.
او همیشه خوب رفتار میکند.
رساندن، ارائه دادن
I will bear the message of the company's new policies to all the employees.
پیام سیاستهای جدید شرکت را به همهی کارکنان خواهم رساند.
The teacher asked the students to bear the news of the upcoming field trip to their classmates.
معلم از دانشآموزان خواست تا خبر سفر علمی آتی را به همکلاسیهایشان برسانند.
حاوی بودن، دارا بودن
coal-bearing strata
لایههای دارای زغالسنگ
The economic value of oil-bearing shale deposits is significant.
ارزش اقتصادی ذخایر شیل حاوی نفتی قابل توجه است.
مرتبط بودن، وابسته بودن، ارتباط داشتن
His story has no bearing on politics.
داستان او ربطی به سیاست ندارد.
These statistics bear no relation to our research findings.
این آمار هیچ ارتباطی با یافتههای تحقیق ما ندارد.
1- فشار آوردن بر، تحت فشار قرار دادن 2- سخت کوشیدن، تقلا کردن
1- فشارآوردن بر، تحت فشار قرار دادن 2- (برای رسیدن به هدفی) کوشیدن 3- رفتن یا آمدن به سوی (چیزی)، نزدیک شدن
تأیید کردن
تحمل کردن، دوام آوردن، روحیهی خود را حفظ کردن
شکیبایی داشتن، صبور بودن
مربوط بودن، تاثیر گذاشتن، نسبت داشتن
مربوط بودن، تاثیر گذاشتن، نسبت داشتن
به خاطر داشتن، در نظر گرفتن
take (or suffer or bear) the consequences
نتیجهی عمل خود را چشیدن، گرفتار پیامد عمل خود شدن
از کسی کینه به دل گرفتن، از کسی کینه داشتن، با کسی خصومت داشتن، با کسی خردهحساب داشتن، غیظ کسی را داشتن
1- کمک دادن 2- (دستور کشتیرانی) تندتر کار کنید!، بجنبید!، یاالله!
به خاطر داشتن، در نظر گرفتن
بهکار گرفتن، بهکار بستن، استفاده کردن از، ارائه دادن
پر استقامت بودن، سختی را خوب تحمل کردن
be like a bear with a sore head
(انگلیس - عامیانه) بدخلقی کردن، زود خشم بودن
به ثمر رسیدن، به بار نشستن، ثمر دادن
برنده شدن یا بودن، جایزه را بردن
بخش عمدهی کار شاقی را به عهده داشتن، بیشتر بار چیزی را متحمل شدن
همراهی کردن، ملازمت کردن
به یاد داشتن، بهخاطر سپردن، مدنظر داشتن
1- سلاح حمل کردن 2- در نیروهای مسلح خدمت کردن
سختی کشیدن، ناملایمات را به جان خریدن
واژه "bear" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متعددی دارد. این کلمه به عنوان یک اسم، فعل و حتی بخشی از عبارات و اصطلاحات مختلف استفاده میشود. در ادامه به بررسی معانی و نکات جالب مرتبط با "bear" میپردازیم.
۱. معنی به عنوان اسم:
"Bear" به معنای "خرس" است. این حیوانات بزرگ و قوی در طبیعت به عنوان شکارچیان قوی شناخته میشوند و در مناطق مختلفی از جمله جنگلها، کوهها و حتی برخی مناطق قطبی زندگی میکنند. انواع مختلفی از خرسها وجود دارد، از جمله خرس قهوهای، خرس قطبی و خرس سیاه. خرسها به خاطر قدرت و اندازه بزرگشان در فرهنگهای مختلف به عنوان نماد قدرت و وحش شناخته میشوند.
۲. معنی به عنوان فعل:
در زبان انگلیسی، "bear" به عنوان فعل به معنای "تحمل کردن" یا "بردن" است. به عنوان مثال، در جملاتی مانند "I can't bear the pain" به معنای "نمیتوانم درد را تحمل کنم" استفاده میشود. این کاربرد نشان دهنده تحمل سختیها یا بارهای عاطفی است.
۳. اصطلاحات و عبارات:
عبارت "bear with me" به معنای "صبر کن" یا "با من مدارا کن" است و در مواقعی استفاده میشود که فردی از دیگران میخواهد تا صبر کنند یا درک کنند که او ممکن است به زمان یا کمک نیاز داشته باشد. همچنین، عبارت "bear fruit" به معنای "نتیجه دادن" است و معمولاً در مواردی استفاده میشود که اشاره به موفقیت یا دستاوردی دارد.
۴. نکات جالب:
- نماد فرهنگی: خرسها در بسیاری از فرهنگها نماد قدرت، شجاعت و حفاظت هستند. در برخی فرهنگها، خرسها به عنوان نگهبانان روحها شناخته میشوند.
- تنوع زیستی: خرسها در نقاط مختلف جهان وجود دارند و هر نوع دارای ویژگیها و سازگاریهای خاص خود با محیط زیست است. به عنوان مثال، خرس قطبی به خوبی با سرما سازگار شده است و دارای خز سفید است که به او در شکار کمک میکند.
- خواب زمستانی: یکی از ویژگیهای جالب خرسها خواب زمستانی است. این حیوانات در فصل زمستان به خواب میروند و میتوانند ماهها بدون غذا زندگی کنند.
کاربردهای دیگر:
در دنیای مالی، واژه "bear market" به معنای بازار نزولی است که در آن قیمتها کاهش مییابند. این اصطلاح به رفتار سرمایهگذاران اشاره دارد که نسبت به آینده بازار بدبین هستند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bear» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bear