آخرین به‌روزرسانی:

Ubiquitous

juːˈbɪkwɪtəs juːˈbɪkwɪtəs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

همه‌جاحاضر، همه‌جاموجود، فراگیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The internet has made information easily ubiquitous.

اینترنت اطلاعات را به‌راحتی همه‌جاموجود کرده است.

Smartphones have become ubiquitous in today's society.

گوشی‌های هوشمند در جامعه‌ی امروز فراگیر شده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ubiquitous

  1. adjective ever-present
    Synonyms:
    universal everywhere all-over pervasive omnipresent wall-to-wall ubiquitary
    Antonyms:
    scarce rare

ارجاع به لغت ubiquitous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ubiquitous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ubiquitous

لغات نزدیک ubiquitous

پیشنهاد بهبود معانی