فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Utensil

juːˈtensl juːˈtensl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    utensils

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
لوازم آشپزخانه، وسایل، اسباب، ظروف link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- cooking utensils
- وسائل پخت و پز
- farming utensils
- ابزار کشاورزی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد utensil

  1. noun tool, usually for eating
    Synonyms:
    knife fork spoon silverware tableware implement instrument device equipment gadget ware appliance convenience contrivance apparatus

ارجاع به لغت utensil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «utensil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/utensil

لغات نزدیک utensil

پیشنهاد بهبود معانی