با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fork

fɔːrk fɔːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    forked
  • شکل سوم:

    forked
  • سوم شخص مفرد:

    forks
  • وجه وصفی حال:

    forking
  • شکل جمع:

    forks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    چنگال، پنجه، (هرچیز چنگال مانند) چنگاله، چنگالک
    • - fork and spoon
    • - قاشق و چنگال
    • - They forked the hay onto the truck.
    • - آن‌ها کاه‌ها را با چنگک به داخل کامیون ریختند.
    • - tuning fork
    • - دیاپازون، چنگالک آواسنج
  • noun
    (تقسیم به دو یا چند شاخه ـ در مورد رودخانه و درخت و جاده و غیره) دو شاخه، چند شاخه، دوراهی، چندراهی، انشعاب، پراکنش، شعبه، محل انشعاب
    • - When you get to the fork turn right.
    • - وقتی به دوراهی رسیدی، بپیچ دست راست.
    • - They met where the road forks.
    • - آن‌ها سر دوراهی جاده با هم ملاقات کردند.
    • - The nest was on the fork of the tree's upper branch.
    • - لانه در محل انشعاب شاخه‌ی بالایی درخت بود.
  • verb - intransitive
    منشعب شدن، دو (یا چند) شاخه شدن (رود و راه و غیره)، شاخه شاخه شدن
    • - After passing Cairo, the Nile forks out into many branches.
    • - پس از عبور از قاهره رود نیل به چندین شاخه بخش می‌شود.
    • - He had to fork over the money.
    • - مجبور شد که پول‌ها را (بابی‌میلی) بدهد.
  • verb - transitive
    چنگال مانند شدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fork

  1. verb go separate ways
    Synonyms: angle, bifurcate, branch off, branch out, divaricate, diverge, divide, part, split
    Antonyms: join

Phrasal verbs

  • fork over

    دادن، تحویل دادن، سلفیدن، تسویه کردن، پس دادن، پرداخت کردن

Idioms

ارجاع به لغت fork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fork

لغات نزدیک fork

پیشنهاد بهبود معانی